سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقاله تأویل در مثنوی در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تأویل در مثنوی در pdf دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تأویل در مثنوی در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تأویل در مثنوی در pdf

چکیده:  
مقدمه  
مقاله  
منابع و مراجع:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تأویل در مثنوی در pdf

ـ قرآن کریم

ـ. احمدی، بابک. (1372). ساختار و تأویل متن. شالوده‏شکنی و هرمنوتیک. تهران: نشر مرکز. چاپ دوم

ـ. بلخی. جلال‏الدین محمد. (1363). مثنوی معنوی. به تصحیح رینولد.ا.نیکلسن. به اهتمام نصرالله پورجوادی. تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ اول

ـ. حافظ، شمس‏الدین محمد. (1363). دیوان خواجه حافظ شیرازی. با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف‏الابیات و کشف اللغات. به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی. تهران: سازمان انتشارات جاویدان. چاپ پنجم

ـ زرین‏کوب، عبدالحسین. (1363). ارزش میراث صوفیه. تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر. چاپ پنجم

ـ ــــــــــــــ . (1367). بحر در کوزه. تهران: انتشارات محمدعلی علمی. چاپ دوم

ـ محمدخانی، علی اصغر. (1374). نامه‌ شهیدی. تهران: چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. چاپ اول

ـ ناصر بن خسرو، حمیدالدین. (بی‏تا). دیوان اشعار. به اهتمام و تصحیح آقای مجتبی مینوی و تعلیقات علی اکبر دهخدا. تهران: دنیای کتاب. چاپ؟

ـ نصر، سید حسین. (1371). معارف اسلامی در جهان معاصر. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی. چاپ سوم

چکیده

 تأویل، شیوه‏ای کهن در تفسیر متون مقدس است که سابقه‌آن به حماسه ایلیاد و ادیسه برمی‏گردد.در میان مسلمانان این روش، نخست در تأویل حروف مقطعه پدیدار شد و سپس فرقه‏های گوناگون مانند: معتزله، باطنیه،اخوان الصفا، فلاسفه، حروفیه و عرفا به تأویل قرآن کریم و حدیث دست زدند.در عرفان، عروج از لفظ به معنا و سیر صعودی از عبارت به اشارت تأویل نام دارد و مبنای آن انسان است که با تحول و ارتقای وجودی به ادراک حقایق در هر مرتبه نایل می‏گردد.مولانا در مثنوی شریف ـ که تفسیری عارفانه به شمار می‏آید ـ فراوان به تأویل دست می‏زند؛ روش او جمع بین ظاهر و باطن است. او الفاظ را به معنای حقیقی خود می‏گیرد که این، البته، جز با شهود باطنی و رؤیت درونی به دست نمی‏آید. مولانا این معنا را با تمثیلهای متعدد و متنوع و دل‏انگیز به تصویر می‏کشد

 مقدمه

تأویل (hermeneutics)  شیوه‏ای کهن و باسابقه است و ریشه در باور به تقدس(sacred) متن دارد و به گونه‏ای محدود کردن دو جهان (بیرونی و درونی) به متن است و آن بر این اندیشه استوار می‏‎باشد که حروف نوشتاری حامل رمزهای بنیادین و نامکشوف است. تفسیر را در مورد متون مقدس و غیر مقدس و تأویل را در مورد نوشته‏های مقدس جاری می‏دانند و البته تمام متون وحیانی (revealed tests)  حامل و واجد معانی متعدد و تأویل‏مند هستند. واژه یونانی هرمنیا، برگرفته از نام هرمس، ناظر به این باور می‏باشد که هرمس رسول و پیام‏آور خدایان و گاه خدای آفریننده زبان و گفتار است. هرمس در قرون وسطی نزد مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، بانی و پایه‏گذار علم و حکمت به شمار می‏رود و در عصر رنسانس نیز بسیاری از فلاسفه و دانشمندان نامی هرمس را مشعلدار دانش و خرد دانسته‏اند. او هم پیام‏آور است و هم تأویل‏گر؛ البته تأویل در ادوار بعد در اندیشه بشری به تمام متون راه یافت. هرمس که در قرون وسطی همان طاط (تحوت (Thot)) نزد مصریان، اخنوخ یهودیان، هوشنگ ایرانیان و ادریس مسلمانان دست در نزد مسیحیان زبان و قلب خداوند یا رع (Ra) به شمار می‏رود یعنی او همان کلام الهی و صاحب ذکر مقدس بود که رهبر انسان به وصال حقیقت می‏باشد. سابقه‌ تأویل،‌ به یونانیان و حماسه ‌ایلیاد و ادیسه و این بحث که آیا اثر افسانه است یا حقیقت ـ برمی‏گردد و سپس در عصر بلوغ اندیشه در یونان به افلاطون و در ادامه به اصحاب فیلون در تفسیر تورات و اصولاً احبار ـ درمی‏پیوندد و در ادوار بعد نزد فرقه‏های زندیک مجوس ـ در تفسیر اوستا ـ این شیوه به چشم می‏خورد؛ ناصر بن خسرو تأویل را به یوشع بن نون نسبت می‏دهد و می‏گوید

تأویل را طلب که جهودان را                      این قول، پند یوشع بن نون است

[ناصر بن خسرو بی تا: 66]

 در میان مسلمانان نیز این معنا با تأویلهایی که ـ در قرن اول هجری ـ از حروف مقطعه نموده‏اند، آغاز شد و در پی با پدیدآیی فرق و مذاهب گسترش یافت. این اندیشه در مورد حروف مقطعه در قرون اولیه ـ و حتی تا به امروز ـ وجود داشته است که آن را آیه‏ای دانسته‏اند که کسی معنای آن را نداند و آیه متشابه را نیز آیه‏ای برشمرده‏اند که مفهوم روشنی ندارد و با این تطبیق، متشابه را تنها حروف مقطعه دانسته‏اند و سپس تنها متشابه (حروف مقطعه) را واجد تأویل دانسته‏اند! این اندیشه با دیدگاه قرآنی همخوانی ندارد زیرا

 الف. تمام قرآن کریم حامل تأویل است نه تنها متشابه [اعراف: 53؛ یونس: 39]

ب. در قرآن کریم آیات متشابه، حروف مقطعه نیستند (و بالعکس) زیرا متشابه در برابر محکم قرار دارد یعنی هر دو از مقوله الفاظ هستند نه حروف [آل عمران: 7] و حروف مقطعه نه محکمند و نه متشابه

ج. آیه‌ متشابه به آیه غیر روشن اطلاق نمی‏شود و این اندیشه در تعارض با نور بودن و عربی مبین بودن آیات قرآنی است بلکه در آیه دارای مدلولات متعدد و متنوع گفته می‏شود

د. حروف مقطعه نیز دارای معانی هستند و به معنای مبهم نمی‏باشند و برای وجه نزول آن مواردی یاد شده است

گسترش حوزه‏های دولت در عصر عباسی، تبادل اندیشه، رشد خردگرایی، دور شدن از عصر نزول، ابهام در مرزهای عقل و رأی (پیشداوری)، و … از علل پدیدآیی رأی در تفسیر می‏باشد و البته اعم از اینکه رأی را به معنای اندیشه بگیریم یا پیشداوری (prejudgment)، تأویل اوج تفسیر به رأی به شمار می‏رود که گریزی هم از تفسیر و تأویل نیست. چرا که بیان متن و تعبیر تجربه، عین تفسیر به رأی و تأویل می‏باشد که حتی نه تفسیر و تفسیر به رأی و تأویل، بلکه ترجمه نیز در مظان فرو غلتیدن به رأی (درست و نادرست) قرار می‏گیرند، زیرا وحی آسمانی که در قالب زبانی (عربی) درمی‏آید و بشری و زمینی می‏گردد این گذار از ذهن و زبان و سپس تعبیر و تفسیر  مشکلاتی را پدیدار می‏نماید؛ آری به قول شبستری

معانی چون به وفق منزل افتاد                          در اذهان خلایق مشکل افتاد

زیرا که

آب باران باغ صد رنگ آورد                          ناودان، همسایه در جنگ آورد

 و از این بابت گروهی هم ترجمه، هم تفسیر و تأویل را ـ به دلیل تردیدآمیز بودن و نسبت غیر قطعی به خداوند دادن ـ ناروا دانسته‏اند

جهمیه (پیروان جهم بن صفوان هستند که نخستین بار مسأله نفی تشبیه (تنزیه) و جبری‏گرایی را پی ریخت که معتزله در توحید پیرو او شدند و در اختیار نه.) برای فرار از تجسیم؛ معتزله برای دوری از قول به جبر، رؤیت و دیگر امور؛ باطنیه در آثاری چون: کشف المحجوب، خوان الاخوان، جامع الحکمتین، وجه دین، زادالمسافرین و اخوان الصفا در جهت تألیف بین عقل و وحی و سازگاری خرد و دین، به تأویل آیات و احادیث پرداخته‏اند.حتی کسانی مانند ابوالحسن اشعری و احمد حنبل ـ که حدیث‏گرا و ضد تأویلند ـ نیز در موارد ضرورت تمسک به تأویل را تصدیق کرده‏اند. از ابو یعقوب سجستانی در کلام اسماعیلی می‏باشد، که باطنیان دیگر چون ابوحاتم رازی (در اعلام النبوه) و حمیدالدین کرمانی (در الاقوال الذهبیه) تأویل‏گرایی گسترده را دنبال می‏کنند که بدون توجه به ظاهر لفظ می‏باشد برعکس، مالکیان، حشویان، حنبلیان، ظاهریان و … و در دوره‏های اخیر وهابیان و نیز پیروان مکتب تفکیک، هیچ‏گونه تأویل را برنمی‏تابند و هر دو گروه (تأویل‏گرایان و ظاهرگرایان) تئوری خاصی در مورد زبان قرآن دارند. غزالی و بسیاری از مفسران نیز در برخی مسائل، تأویل را یگانه راه حل شناخته‏اند، البته حشویه و ظاهریه، از تأویل ابا داشته‏اند و ابن‏تیمیه، کسانی را که به تأویل پردازند را در ردیف قرامطه باطنیه، صابئین و فلاسفه شمرده است و ابن قدامه ـ از حنابله ـ نیز کتابی در ذم التأویل نگاشته است [زرین کوب 1362: 121].صوفیه نیز همانند باطنیه و اخوان الصفا در بسیاری موارد به تأویل پرداخته‏اند و تأویلهای قدمای آنان در باب آیات در تفاسیر آنان و نیز در تفسیر احادیث قدسی و نبوی و تبیین شطحیات مشایخ به چشم می‏خورد.در نهضت حروفیه، هر حرف نماد یا رمزی است بیان‏کننده ارزشی ویژه؛ ابن عربی نیز 28 حرف الفبای قرآن مجید و کلام محمدیه را کامل دانسته است و هر حرف را با یکی از اعیان ثابته در اندیشه خود همخوان می‏بیند و بدین سان کلام قدسی را زبانی می‏داند که تمام ترکیبات 28 حرف را دربرمی‏گیرد.ملاصدرا، حروف رمزی قرآن را هدیه ‌پرودگار به اهل بشارت می‏داند که در این جهان معنای آنها دانستنی نیست اما در آن جهان، این حروف به هم پیوسته، از هم جدا می‏گردند زیرا آن روز، روز جدایی و تمییز می‏باشد.در عرفان، تأویل‏گرایی به اوج می‏رسد؛ در عرفان تکرار حوادث اعلا در دنیای خاکی، بحثی آشناست عارفان هماره میان ماده و معنا، واژه و استعاره، متن و تفسیر، تجربه و تعبیر، قال و حال و … تمایز و فاصله می‏دیدند و در اندیشه پر کردن این رخنه بودند.در عرفان ـ که اساس آن بر تجربه استوار است ـ تجارب عرفانی منتقل می‏گردند و از معنا به لفظ تنزل می‏یابند و از قلمرو حضور به ساحت حصول می‏رسند و در جامه زبان ظاهر می‏شوند که البته در تعبیر، تفسیر است و در تفسیر، ترکیب (با فرهنگ فرد، پیش‏فرضها و …) و با ترکیب، تغییر؛ و البته راهی غیر از این هم وجود ندارد چرا که تفسیر و تأویل به تعطیل می‏انجامد و سپس در مرحله‏ای دیگر ـ الفاظ نازل شده ـ به شرح و تفسیر درمی‏آیند. این معنا را در نمودار زیر می‏توان عرضه کرد

 اشارت عبارت اشارت

 تجربه تعبیر ـ تفسیر تأویل

 و البته این تأویل تنها در حوزه شریعت صورت نمی‏گیرد بلکه در متن طبیعت (چرا که انسان و جهان، نیز اشارات و راز و رمز و تأویل فراوان دارند) نیز این تأویل وجود دارد. مولانا می‏فرماید

خامشی بحر است و گفتن همچو جو                             بحر می‏جوید ترا جو را مجو

از اشارتهای دریا سر متاب                                          ختم کن والله اعلم بالصواب

[بلخی 1363: 399]

  عروج از لفظ به معنا و سیر صعودی از عبارت به اشارت را تأویل گویند.  مبنا و ملتقا در این سیر، انسان است (چه بر اساس دیدگاه عارفان، که انسان را مظهر جامع اسم الله می‏دانند، یا بر پایه اندیشه فیلسوفان، که مراتب و درجات عقل نظری را ملاک می‏گیرند) از معنا به لفظ باشد یا از لفظ به معنا. در این مرحله است که زبان دینی سمبولیک می‏شود، اسطوره‏ها رخ می‏نمایند و تأویل در ساحت زبان دینی وارد می‏گردد (تعبیر تجربه‏ها و تأویل تعبیرها) و از اینجاست که عده‏ای زبان دین را زبان مرغان یا زبان مرغابیان دانسته‏اند و صد البته به قول ناصر بن خسرو

 چو جانت قوی شد به ایمان و حکمت                              بیاموزی آنگه زبانهای مرغان

بگویند با تو همه مور و مرغان                                       که گفتند ازین پیشتر با سلیمان

[ناصر بن خسرو بی تا: 321]

 مولوی نیز در تمثیل بط بچگان فرماید

   ما همه مرغ آبیانیم ای غلام                                         بحر می‏داند زبان ما تمام

پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر                                     در سلیمان تا ابد داریم سیر

     با سلیمان پای در دریا بنه                                     تا چون داود آب سازد صد زره

آن سلیمان پیش جمله حاضرست                              لیک غفلت چشم بند و ساحر است

[بلخی 1363 دفتر دوم: 460]

 و البته سلیمانی باید تا تمام قوای باطنی متضاد، تسلیم و تحت اختیار او باشند تا زبان مرغان (که زبان ارواح و آدمیان ـ یعنی جان و معناست ـ و همان زبان دین است) بداند و ما را تا ابد در دریای معانی به سیر وادارد و صد البته این سلیمان در جان ماست و ما همه از او غافل؛ که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اسلم شیطانی بیدی»؛ در این مقوله بنگرید به تمثیلهای: انگورخواهان، درخت زندگی، اوس و خزرج در مثنوی و تأمل و درنگ در تأویل آنها

مقاله

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله تعداد شهود در دعاوی در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تعداد شهود در دعاوی در pdf دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تعداد شهود در دعاوی در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تعداد شهود در دعاوی در pdf

تعداد شهود در دعاوی  
فلسفه وجود دو زن  
حق الناس شامل امور زیر می باشد:  
شرایط شاهد:  
شرایط شهادت:  
تشریفات شهادت در آیین دادرسی  
منابع درسی تحقیق شده :  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تعداد شهود در دعاوی در pdf

 کتاب دکتر حسینقلی  حسینی نژاد

کتاب دکتر امامی جلد

کتاب ادله دکتر سید جلال الدین مدنی

کتاب قانون آیین دادرسی مدنی

تعداد شهود در دعاوی

شهادت بیان واقعه ای که شاهد آن را دیده یا شنیده است و از همین روی شاهد باید آنچه را دیده یا شنیده در محضر قاضی بیان کند و از بیان آنچه استنباط یا احساس کرده بپرهیزد، زیرا آنچه از شاهد می خواهند مسموع یا مرئی اوست، نه عقیده او یا اظهار عقیده ی او

شاهد باید آنچه دیده یا شنیده با قطع و یقین همراه باشد. در شرح لمعه آمده است که پیغمبر(ص) آفتاب را در آسمان به شاهدی می نماید و می فرماید: اگر بدین روشنی می دانی شهادت بده وگر نه از این کار دست بدار

ماده 1315 ق.م ناظر به همین امر است که می گوید شهادت باید از روی قطع و یقین باشد، نه به طور شک و تردید و علت هم آن است که شک و تردید موضوع ذهنی را از بیان واقعه مشهود به عقیده و اظهار نظر نزدیک می کند و شاهد نباید در شهادت نظر خود را دخالت دهد

در جرمی که مجازات آن رجم باشد، شهادت دو زن را با سه مرد مجاز         می دارد زن مانند مرد می تواند شهادت دهد؛

 ولی خداوند می فرماید

« و استشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین مزجل وامرتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری  »

 ترجمه: دو مرد از مردان خود را گواه بگیرید و اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن از کسانی که برای گواهی دادن آنان را می پسندید که اگر یکی از آنان و آن دو زن از یاد ببرد، دیگری آن را به یاد آورد

فلسفه وجود دو زن

در گواهی آن است که چون گاهی زن گواهی را از یاد می برد آن زن دیگر آن را به یاد می آورد و این دو زن برای حفظ صحت گواهی است

در فقه شیعه علاوه بر شرایط شاهد، موادی بر شهادت، تعداد شاهد هم مورد نظر قرار گرفته است. ماده 230 ق.آ.د.م قسمت ج بیان می کند که دعاوی که اطلاع

 بر آن ها معمولا در اختیار زنان است از قیبل ولادت، رضاع، بکارت، عیوب درونی زنان با گواهی چهار زن دو مرد یا یک مرد و دو زن

و به اعتبار موضوع دعوی عده گواهان فرق می کند که در اموری که جنبه خصوصی دارد و اصطلاحا حق الناس اطلاق می شود گاهی دو شاهد مرد لازم است. مثل طلاق، نسب و گاهی به وسیله ی شهادت دو مرد یا یک شاهد مرد و دو شاهد زن، یا یک شاهد و دو قسم مورد اثبات قرار می گیرد، که غالب اختلافات مربوط به اموال و معاملات را در بر می گیرد. عقود معاوفی، قرض، رهن، دیون، وصیت تملیکی، جرایمی که باعث تادیه دیه است

بعضی امور با شهادت مردان یا زنان به تنهایی یا به همراه گواهی مردان اثبات می گردد. مثل: ولادت و نکاح. ماده 230 ق.آ.د.م قسمت ج و د که اصل نکاح با گواهی دو مرد و یا یک مرد و دو زن، یا در مورد ولادت گواهی چهار زن، دو مرد یا یک مرد و دو زن

اما در اموری که عنوان حق الله دارد بعضی با چهار شاهد مرد اثبات می شود. مثل لواط. بعضی با چهار شاهد مرد یا سه مرد و دو زن که در زنا چنین است و موجب رجم محصن می گردد

اگر دو مرد و چهار زن گواهی دهند مجازات شلاق و اگر یک مرد و شش زن شهادت دهند آن شهادت پذیرفته نیست

در مورد حدود مثل مجازات سرقت، با دو شاهد مرد اثبات می گردد. حق الله هیچ زمان به گواهی یک مرد و دو زن یا یک شاهد مرد با دو قسم یا گواهی چهار زن ثابت نمی گردد

در مورد اعسار باید شهادت کتبی لااقل چهار نفر از اشخاصی که از وضع معیشت و زندگانی او مطلع باشند به عرض حال خود ضمیمه نماید

در مورد اعسار ماده 23 قانون اعسار و ماده 231 ق.آ.د.م در کلیه دعاوی که جنبه حق الناسی دارد اعم از امور جزایی یا مدنی و مالی و غیر آن، به شرح ماده ی فوق هر گاه به علت غیبت یا بیماری، سفر، حبس و امثال آن حضور گواه اصلی متعذر یا متعسر باشد، گواهی بر شهادت گواه اصلی مسموع خواهد بود

گواه بر شاهد اصلی باید واجد شرایط مقرر برای گواه و گواهی باشد. در حقوق اسلام و فقه امامیه : عده گواهان برای اثبات دعوی محدود است و به اعتبار موضوع دعوی، عده ی گواهان مختلف می باشد

1- (حق الله) و آن اموریست که دارای جنبه عمومی است و آن امور گاهی به چهار گواه مرد ثابت می گردد. مانند: لواط، سحق، قیادت که به وسیله ی چهار شاهد مرد اثبات می شود

در جرم زنا شهادت زنان پذیرفته می شود. بدین نحو که در زنا شهادت چهار مرد یا سه مرد و دو زن موجب رجم بر محصن می گردد

هر گاه دو مرد و چهار زن گواهی دهند مجازات او اثبات می شود و هر گاه یک مرد و شش زن شهادت دهند شهادت آنها پذیرفته نمی شود

اما در حدود دیگر مانند سرقت، شرب مسکر، و امثال آن به وسیله ی دو شاهد مرد اثبات می شود

حق الله هیچ زمان به گواهی یک مرد و دو زن یا به گواهی یک شاهد و دو قسم، یا گواهی چهار زن ثابت نمی شود

2- حق الناس و آن اموریست که دارای جنبه خصوصی می باشد. ماده ی 231 ق.آ.د.م در کلیه دعاوی که جنبه حق الناسی دارد اعم از امور جزائی یا مدنی (مالی و غیره) به شرح ماده ی فوق هر گاه به علت غیبت یا بیماری، سفر، حبس وامثال آن حضور گواه اصلی متعذر یا متعسر باشد، گواهی بر شهادت گواه اصلی مسموع خواهد بود

حق الناس شامل امور زیر می باشد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله حماسه در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله حماسه در pdf دارای 55 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله حماسه در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله حماسه در pdf

نیایش  
مقدمه  
پیشگفتار  
فردوسی کیست ؟  
حماسه  
حماسه وآرمان گرایی در آن :  
مفهوم حماسه‌ ملی  
زن در اساطیر کهن :  
روز زن  
زناشویی به شیوه‌ پهلوانی  
نمونه‌ زیبایی زن درشاهنامه  
سخن اول  
زنان حماسه ساز شاهنامه :  
فرانک :  
رودابه  
بارداری رودابه وزادن رستم  
تهمینه  
گرد آفرید  
کتایون :  
معرفی دیگر زنان شاهنامه به ترتیب الفبا :  
آرزو :  
ارنوار :  
آزاده :  
آزرمیدخت :  
به آفرید :  
پوراندخت :  
جریره :  
خورشید :  
سپینود :  
سودابه :  
شیرین :  
غول :  
فرنگیس :  
گردآفرید :  
گردیه :  
گلشهر :  
ماه آفرید :  
مالکه :‌  
سخن آخر :  
فهرست منابع و مآخذ :  

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله حماسه در pdf

1 انوری حسن / شعار ، جعفر ، رزم نامه رستم و اسفندیار ، چاپ دیدآور ، 1380 ، نشر قطره

2انوری حسن / شعار ، جعفر ، غم نامه رستم و اسفندیار ، تهران ، 1363 ، نشر ناشر

3رزمجو ، حسین ، انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی ، انشارات امیرکبیر ، 1375 ، چاپ سپهر

4رضائی ، عبدالعظیم ، اصل و نسب و دینهای ایرانیان باستان ، نشر موج

5زنجانی ، محمود ، فرهنگ جامع شاهنامه ، 1380 ، انتشارات عطایی

6شیرازی ، محمدحسن ، تصحیح شاهنامه‌ی فردوسی ، 1375 ، انتشارات دنیای کتاب

7صفا ،ذبیح الله ، تاریخ ادبیات ایران ، 1378 ، انتشارات فردوس

8صفا ، ذبیح الله ، حماسه سرایی در ایران ، 1378 ، انتشارات رامین

9عسلی قزوینی ، غیاث الدین ، ترجمه‌ی مهابهارات ، 1358 ، انتشارات طهوری

10فاطمی ، ساسان ، قصه های شاهنامه ، 1374 ، انتشارات نی

11کیا ، خجسته ، سخنان سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانی ، نشر فاخته

12مختاری ، محمد ، حماسه در راز و رمز ملی ، انتشارات توس ، چاپ ارمغان

13مینوی ، مجتبی ، تصحیح داستان سیاوش ، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی

نیایش

        هرسر مویم ثنا خوان توباد ای چهره‌جمیل ونامتناهی که درآئینه‌ آفرینش ، همه‌ نقش ها ونقاشی ها وصورت ها وصورتگریها از توست.هردم، نفسم به نام تو معطر باد،ای آنکه گل های هزاران رنگ باغ های جهان رایحه‌ایی از عطر پروردگار توست . کبوتر بی بال وپر طبعم،هواگرفته‌عشق توباد،ای واژه آخرین وای توانایی که به کلام ،جذبه‌ی پرواز وبه شعر ،شور زیست ومعراج می بخشی وخماران محبتت راجامی از عشق لایزال عشق می‌نوشانی تا مست جاوید تو باشند مست زیست کنند،مست سربرخاک نهند و مست تو برخیزند

مقدمه

          این تحقیق محصول تلاش دو ماهه‌من ودوستان عزیزم درگروه ادبیات بوده وما کوشیده ایم تحقیق را متناسب با درک ودریافت نوجوانان ارائه دهیم به همین علت از افراط درساده نویسی پرهیز کرده وخواسته ایم بین نثر ما و شعر فردوسی هماهنگی باشد. تاجایی که توانسته ایم به سبک وشیوه‌استاد طوس نزدیک شده ،به لحن حماسی وزبان پارسی پرداخته ایم واز آوردن واژه های سطحی وبیگانه دوری گزیده ایم  مگر در مواردی که ناگزیر بوده ایم واین مواردچنانکه درکل شاهنامه اندک است دراین تحقیق نیز از تعداد انگشتان در نمی گذرد.همچنین درگزینش شعرها علاوه برسادگی وزیبایی وظرافت شاعرانه درکلام استاد طوس به آن بخش هایی که نوجوانان بتوانند با شعر فردوسی رابطه‌حسی برقرارکنند نیز توجه داشته ایم برای مثال : سرود دلبستگی پهلوانان به همسران ومادرانشان برای یک نوجوان حائزاهمیت بسیار است .درگزینش نمونه هایی از شعرها،برای پرهیز از دراز گویی واطناب کلام،ابیاتی را که درسیر وقایع نقشی نداشته حذف کردیم . وناگفته نماند که ستایش پروردگار وخردورزی پهلوانان راستین .وجه حکیمانه اشعار استاد طوس است که در این نوشته نیز مورد نظر بوده ودرهمه حال کارهای بزرگ با یا د خداوند ویاری او با چاره گری فرد سامان می گیرد ودر آخرامیدوارم این نوشته که حاصل تلاش ناچیز ما درزمینه‌ادبیات حماسی بوده مورد پسند وقبول خوانندگان گرامی واقع شود

پیشگفتار

          جمع آوری وتدوین اساسی روایات وداستانهای حماسی ایران که قرنها سینه به سینه واز نسلی به نسل دیگر نقل می شده ودرابتدا « پاره ای از آن ها دراوستا – به ویژه بخش یشت ها ـ‌ تألیف شده است .دردوره‌ساسانیان ،به صورت خداینامه ها ومجموعه هایی نظیر ایاتکار زریران ،داستان بهرام چوبین ،داستان رستم واسفندیار،داستان پیران ویسه ،کتاب پیکار وچند اثر دیگرتألیف می گردد

          وبعداز اسلام راویانی چون «آزاد سرو» وفرزانگانی مانند: «ماخ» و «شاهوی خورشید» و «شازان برزین» ویزدان دار وادبایی نظیر :ابوالمؤید بلخی وابوعلی محمد بن احمد بن احمد بلخی ومسعودی مروزی وابورمنصور عبدالرزاق طوسی ودرگردآوری وحفظ این روایات می کوشندتابالاخره حماسه سرایانی چون دقیقی وفردوسی واسدی طوسی و;

          با نظم داستان های مزبورشاهکارهایی را درزمینه‌حماسه های اساطیری وپهلوانی به وجود می آورند که از میان آن ها شاهنامه کتابی است عظیم‌تر وسراینده‌ی تواناوفرزانه آن نسبت به سایرین هنرمندیش بیشتروچشم گیرتر است ودرواقع اوست که پس ازخاموشی طولانی در قلمرو هنر و اندیشه‌ایرانی نیروی اعجاب انگیزخود رادرتجدید حیات ملی ایران آشکار می سازد وهرچند که شعر دقیقی که پیشرو فردوسی به شمار می رود حاکی از رسیدن نوعی حماسه به حد بلوغ خود می باشد،اما کمال بخشی نوع شعر حماسی درایران به سراینده‌ی شاهنامه تعلق داردودر واقع این فروسی است که به واسطه‌«هماهنگی میان سجایای اخلاقی واستعداد هنریش ،همچنین نجابت وصفای ضمیر وعشق وی به مجدو بزرگواری وعواطف انسانی و وطن‌دوستی واحساسات ژرف اونسبت به خداوند ،همراه با اطلاعات گسترده‌ای که از مآخذ مورد استفاده خود به دست می آورد و آن ها را با ذوق شخصیش درهم می آمیزد» ، اثری آنچنان فاخر وشکوهمند را به رشته‌ نظم می کشد که نه تنها در میان آثار حماسی زبان فارسی ممتاز بلکه دربین آثار بزرگ ادبی جهان نیز کم نظیر است

          بنابراین با نظم شاهنامه داستان های منظوم حماسی ایران به اوج رفعت وزیبایی می رسد وبا پیدایی آن کاخی آنچنان بلند واستوار از سخن پی‌افکنده می شود که نه فقط از بادوباران روزگاران گزندی نمی یابد بلکه خود موجب نهضتی عظیم درقلمرو ادبیات حماسی فارسی می گرددوبه گویندگان بعداز فردوسی توان می دهد با نظم داستانهایی که مجال تدوین ونظم آنها برای اوفراهم نگردید ؛ اقدام کنند ، وآنچنان که می دانیم این مهم ، حدود یک قرن پس از فردوسی جامه‌عمل می پوشد وبا تدوین آثار منظومی چون گرشاب‌نامه ، بهمن‌نامه ، فرامرز‌نامه ،کوش‌نامه ،بانوگشسب‌نامه ،برزو نامه ، شهریار نامه ،آذر برزین نامه ،لهراسب نامه،جهانگیرنامه و; ، ادبیات حماسی ایران به حد اعتلاء‌وکمال خود می رسد

فردوسی کیست ؟

          حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی زنده کننده‌داستان های ملی ایران باستان و شاعر پرمایه و بزرگ زمان . غزنویان نامش را حسن بی اسحق بن شرف شاه نوشته اند . درسال 324 هجری درقریه‌باژ طوس به دنیا آمده وبه امر سلطان محمود غزنوی شاهنامه را به نظم کشیده ، ومدت سی وپنج سال برای سرودن اشعار شاهنامه زحمت کشیده وآن را درسال 400 هجری به اتمام رسانده بی شک فردوسی رکنی از ارکان کاخ ادبیات شرق بلکه جهان است.وفاتش را بین 411 تا 416 نوشته اند وعمرش ا زهشتاد سال گذشته وقبرش در طوس است .شاهنامه همچنان که دل های مردم را تسخیر کرده است در آثار بسیاری ازشاعران بزرگ ایران تأثیر ژرف داشته وچه بسیار شاعرانی که به پیروی از او آثار ی پدید آورده اند .اما همه‌آنها دربرابر اثرحکیم طوس به سکوت تاریخ فرو خزیده وفراموش شده اند .[1]

حماسه

          حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها وافتخارات وبزرگی ها ی قومی یا فرد می باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی انسان گردد .درشعر حماسی دسته ای از اعمال پهلوانی خواه از یک ملت باشد و خواه از یک فرد به صورت داستان ویا داستان هایی درمی آید که ترتیب ونظم درهمه جای آن آشکار است .از نقطه یا نقاطی آغاز می شود وبه نقطه یا نقاطی پایان می پذیرد. ناقص و ابتر نیست و خواننده می تواند با خواندن آن داستان مقدماتی آ‌غاز کند و به نتایجی وارد نمی شود و آن را به پیروی ازامیال خویش تغییر نمی دهد.وبه شکلی تازه چنان که خودبپسندد یا معاصران او بخواهند درنمی آورد وبه همین منوال درسرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانان وکسانی که توصیف می کنند هرگز دخالتی نمی ورزد

حماسه وآرمان گرایی در آن :

          با توجه به معانی لغوی واصطلاحی حماسه که شامل دلاوری ، شجاعت، رجز ونوعی شعر است که در آن ازجنگها ودلاوری ها سخن می‌رود وبه تعبیر ارسطو « نوعی تقلید ومحاکات است به وسیله‌وزن که از احوال واطوار مردان بزرگ وجدی به عمل می آید .»

          چنین استنباط می شود که مضامین حماسی به صورت داستانهایی توأم با اعمال پهلوانی وخوارق عادات وکارهای شگفت انگیز روایت می گردد وازمشخصات این نوع اثرادبی ، عظمت وجلال جنگجویانه‌آن وبرجستگی موضوع وقهرمانان حماسی است که باید از هرلحاظ کامل باشند،به طوری که حتی خطاهای آن ها نیز خالی از جنبه‌ قهرمانی نباشد

          قهرمانان رویدادهای حماسی ،غالباً ابر مردانی نامجو هستند که برای کسب افتخارات وحفظ کیان واستقلال یک ملت می کوشند و نبرد می کنند وجنگ های آنان ـ به ویژه درحماسه های ملی ایران ـ نوعی نبرد میان خیر وشر یا مقابله‌قدرتهای اهورایی واهریمنی است که به صورت جریانی سیال ودائمی دربستر حوادثی جالب وعبرت آموز به سوی سرنوشتهایی محتوم پیش می رود

          منظومه های حماسی ، بسته به موضوع ومحتوای آنها به انواعی تقسیم می شود . زیرا ممکن است شاعری حماسه سرا،موضوع اثر خودر ا صرفاً‌از تاریخ روزگار گذشته‌ی حیات یک قوم بردارد که دوران نبرد ومبارزه‌شدید آن ها با موانع طبیعی ودشمنان همسایه ومهاجمان بزرگ بوده یا از لحظات مهم تاریخی یک قوم که درعین تمدن دچار حوادث شگرف وانقلابات عظیم مذهبی واجتماعی شده باشد واین حوادث وانقلابات بزرگ، برای او همان احوال را ایجاد کند که در آ‌غاز حیات ملی با آنها مواجه بوده است.[2]

مفهوم حماسه‌ ملی

          اساطیر ایرانی که از خانواده اساطیر آریایی یا هند واروپایی نشأت می‌گیرد، در اثرگذشتن از صافی دین زردشت ،رنگی تازه می یابد ودر واقع به صورت ترکیبی از اندیشه ها واعتقادات کهن ایرانی وآئین زردشتی درمی آید

          بنابراین ،اساطیر پهلوانی شاهنامه که دنباله ای از اساطیر زردشتی است ، معرف ساخت های اجتماعی اعصار کهن هند وایرانی وساخت های رشد یافته‌بعدی آن می باشد. آغاز پیدایش حماسه های اساطیری  وپهلوانی ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد وهمزمان با روزگارانی است که سپیده‌دم زندگی قوم ایرانی از افق تاریک وابهام آمیز تاریخ بشر می دمد وایرانیان نخستین بنابراخبار مذهبی اوستادر«ایران ویج»‌که مهد اصلی نژاد آریایی وسرچشمه‌فرهنگ ومدنیت ایرانی است ،مستقر می شوند

          انسان درمنظومه های حماسی زبان فارسی ،به ویژه درشاهکاری که فردوسی به رشته نظم کشیده است ،مقامی بس رفیع ووالا دارد. درشاهنامه ، آدمی ، تنها موجودی است ازمیان آفریده های خداوند عالم که دارای روح آسمانی و نیروی اراده وخرد بوده ،رتبه اش از طبیعت وسپهر بلند ، برتر است واز او به عنوان نخستین فطرت و پسین شمار » یاد شده است

زراه خرد بنگری اندکـــــــی                 که مردم به معنی چه باشد یکی

پذیرنده ی  هــوش ورای وخــرد                 مر او را دد ودام فرمان بـرد

ترا از دوگیتی برآورده انـــــد                 به چندین میانجی بپرورده انـد

نخستین فطرت ،‌پسین شمـــــــار                 تویی خویشتن را به‌بازی مـدار

          از ابعاد اصلی روحیات این قهرمانان ،آرمانی گرایی است که خود انگیزه‌اصلی حرکت وکوشش آنان درجهت تعالی اخلاقی وجلال انسانی است واز این رونبرد ایشان درواقع « نبرد میان خوبی وبدی است که از آئین مزدایی مایه می گیرد. چنانکه در دوره‌اساطیری و پهلوانی شاهنامه ، یعنی تا پایان دورهکیانیان ،این نبرد به نحو روشن ومداوم ،بدین ترتیب دنبال می‌شود که نخست ، جنگ طهمورث با دیوان است ،سپس جنگ فریدون وکاوه ی آهنگر با ضحاک که پادشاهی دوهزار ساله‌اوایران را در بیداد و ظلمت فروبرده است، از آن به بعد،نبرد بین خوبی وبدی به صورت جنگ های کین خواهی درمی‌گیرد

          هدف شعرای حماسه سرای ما ،به ویژه فردوسی ،از نظم داستانهای حماسی وتوصیف وبزرگداشت این قهرمانان ،تجسم وارائه ی انسان های برتری است که به کمک نیروی بدنی وسجایای اخلاقی خود رهایی بخش ایران وایرانیان از آفات دشمنان اهرمن خوی وزمینه ساز پیشرفت هموطنان خویش به سوی کمال وبزرگی هستند .[3]

 

زن در اساطیر کهن :

به نام خداوند جان وخرد                       کزین برتر اندیشه برنگذرد

          مزدا یعنی خدای خرد ،بی جهت نیست که فردوسی در آ‌غاز سخنانش چنین گفته است . ما بخاطر توجه خاصی که فردوسی به شخصیتهای اساطیری در دوران زرتشتیان دارد وبا توجه به اینکه تحقیق درباره‌زنان شاهنامه است لازم می دانیم که شمه ای از وضعیت زن درروزگاری که ایرانیان زرتشتی بودند،درآغاز بیاوریم . درایران باستان مقام زن بسیار والا بود وزن دربسیاری از شئونات زندگی با مردهمکاری می کرد . بنا برنوشته کتاب نیرنگستان پهلوی،زنان می توانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی با مردان شرکت کنند،یاخود به تنهایی به اینگونه کارها بپردازند.زنان حتی می توانستند در اوقات معینی به پاسداری آتش مقدس پردخته وطبق کتاب مادگان هزار دادستان به شغل وکالت وقضاوت مشغول گردند درفروردین یشت و دیگر یشت ها و همچنین شاهنامه ودیگر حماسه های باستانی این سرزمین ،اسامی بسیاری از زنان نامدار وپهلوان ومیهن پرست ودیندار که با کارهای مفید ونیکشان درگروه زنده‌روانان جاوید ،درآمدند ـ نامبرده شده وبرروان فرهمند آنان درود فرستاده می شود . زنان درایران باستان حتی به مقام شاهی نیز رسیده اند . در اوستاهرجا از روان مردان پاک وپرهیزکار سخنی درمیان است بلافاصله روان چنین زنانی را نیز بیاد آورده وبه روانشان درود می فرستند . در یسنای چهل و دو ، بندده می فرماید :«ای اهرامزدا از میان مردان و زنان آن که به بهترین وجه سپاس ترا بجا می آورد، تو خود به درستی آنرا خواهی دانست . به چنین مردان و زنان بی‌ریا بخشش نیک‌‌منشی عطا فرما .»

          باز در کتاب بندهش درباره زن آمده که : « درروز نخست هورمزد به زن فرمود ای زن ترا آفریده ام تا مردان پارسا وپهلوان به وجود آوری ودرآغوش پرمهر خود پرورش دهی تا به یاری آنان ریشه‌ی نادرستی وناپاکی ازجهان برافتد.» شادروان فردوسی طوسی درباره‌این هنر بزرگ زن می‌فرماید

          زنان را همین بس بود یک هنر                نشینند وزایند شیران نر

روز زن

[1]-تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح اله صفا

[2]-حماسه در راز و رمز ملی ، محمد مختاری

[3]-انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی ، حسین رزمجو

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله حسن و قبح عقلى در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله حسن و قبح عقلى در pdf دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله حسن و قبح عقلى در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله حسن و قبح عقلى در pdf

حسن و قبح عقلى  
تعریف حسن و قبح  
معانى حسن و قبح  
تعریف حسن و قبح از نظر خواجه‏ نصیرالدین طوسى  
تعریف حسن و قبح از نظر تفتازانى  
مصلحت و مفسده:  
اقسام حسن و قبیح:  
حالات و اقسام مختلف ارتکاب‏قبیح ازنظر خواجه نصیرالدین طوسى  
مقصود از ذاتى بودن حسن و قبح‏ چیست؟  
ویژگى هاى حسن و قبح ذاتى چیست؟  
نظر امامیه و پیروانشان از جمله معتزله  
نظر اشاعره در مورد حسن و قبح  
وضع سه معنى براى حسن و قبح‏از طرف یکى از اشاعره  
رد نظریه اشاعره و اثبات آن از نظرعدلیه  
اثبات حسن و قبح عقلى قبل از شرعى  
سنخ قضایاى حسن و قبح در دیدگاه محققان اسلامى  
نقل سخنان صاحبان نظریه  
الف. سخن مرحوم مظفر  
ب. کلام ابن سینا رحمه‏الله  
ج. کلام محقق اصفهانى رحمه‏الله  
مراد قایلان به نظریه‏ى دوم  
احتمال اول:  
بررسى احتمال اول:  
احتمال دوم:  
بررسى احتمال دوم:  
احتمال سوم:  
بررسى احتمال سوم:  
احتمال چهارم:  
بررسى احتمال چهارم:  
احتمال پنجم:  
بررسى احتمال پنجم:  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله حسن و قبح عقلى در pdf

 1) مشکور – محمدجواد : سیر کلام در فرق‏اسلام، تهران ، شرق، 1368 ه.ش، چاپ اول ،ص

2) همان منبع، ص

3) طیب – سید عبدالحسین: کلم الطیب درتقریر عقاید اسلام، تهران، بنیاد فرهنگ‏اسلامى حاج محمد حسین کوشاپور، 1352 ه.ش، ص

4) طیب – سید عبدالحسین: همان منبع ، ص‏102-

5) طوسى – خواجه نصیر الدین: کشف المراددر شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه و شرح‏ابوالحسن شعرانى، تهران ، اسلامیه ، چاپ‏ششم ، 1370 ه. ش ، ص

6) فیاض لاهیجى – ملا عبدالرزاق : گوهرمراد، تحقیق و تصحیح زین‏العابدین قربانى‏لاهیجى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاداسلامى، 1372 ه.ش، چاپ اول،ص‏

7) سبحانى – جعفر : حسن و قبح عقلى یاپایه‏هاى اخلاق جاویدان، تهران، مؤسسه‏مطالعات و تحقیقات فرهنگى ، 1370 ه.ش ،چاپ دوم، ص 23-

8) علامه حلى : نهج‏الحق و کشف الصدق،تعلیق عین الله الحسنى الامورى ، قم،دارالهجره، 1407 ه. ق، چاپ اول ، ص

9) مطهرى – مرتضى : عدل الهى ، تهران وقم ، صدرا، 1374 ه.ش ، ص

10) طیب – سید عبدالحسین: همان‏منبع ، ص

11) مقداد فاضل: شرح باب الحادى عشر،ترجمه على اصغر حلمى ، تهران، اساطیر،چاپ اول ، 1373 ه.ش، ص

12) مرعشى شوشترى – سیدمحمود: مسلک‏امامیه در اصول عقاید، دفتر انتشارات اسلامى‏وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم(بى‏جا); چاپ اول ، 1369 ه.ش، ص 35-

13) علامه حلى: همان منبع ، ص

14) طیب – سید عبدالحسین: همان منبع ، ص‏

15) حلبى – اصغر: همان منبع ، ص 126;لاهیجى – ملاعبدالرزاق: همان منبع، ص

16) مبانى عقیدتى اسلامى ، مرکز نشردانشگاهى ، تهران 1366 ه.ش ، چاپ ششم،ص

17) لاهیجى – ملا عبدالرزاق : همان منبع، ص‏

18) طوسى – خواجه نصیرالدین: همان منبع،ص 424-

19) علم الهدى – سیدعلى : معاد و عدل یامراحل نهایى بشر، قم، دفتر نشر انتشارات‏اسلامى، 1372 ه.ش ، چاپ دوم، ص 31-

20) همان منبع ، ص

21) طیب – سید عبدالحسین: همان منبع، ص‏

22) طوسى – خواجه نصیرالدین: همان منبع ،ص 424 ; علامه حلى : همان منبع، ص

23) طیب – سید عبدالحسین: همان‏منبع، ص

24) مطهرى مرتضى: همان منبع، ص 20-

25 محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج‏1، ص

حسن و قبح عقلى

مساله حسن و قبح ذاتى و عقلى ازبحثهاى مهم و ارزشمندى است که براى‏خود پایگاهى در علومى همچون علم کلام،علم اخلاق و علم اصول دارد. این مساله ازمسائل مهم و زیر بنایى علم کلام است که‏در عین حال مى‏توان از آن در پاره‏اى ازعلوم بهره گرفت و به عنوان اصل موضوعى‏و قاعده ثابت‏شده در علم کلام، از آن‏استفاده برد مانند علم اخلاق و علم اصول

بطور کلى اصولى که اختلاف محیط وتمدن و گوناگونى عادات و تقالید،خدشه‏اى بر آن وارد نسازد و از دوام وثبات آن نکاهد، از این مساله سرچشمه‏مى‏گیرد; به تعبیر دیگر اگر یک اصل‏اخلاقى زیباست، همواره زیباست و اگرزشت است تا ابد زشت است

بدون اعتقاد به حسن و قبح عقلى وذاتى ارزشهاى اخلاقى نسبى مى‏شوند واندیشه ثبات و دوام در آن خیالى بیش‏نخواهد بود

آنچه در این مختصر نگارنده را به طرح‏این موضوع و مساله برانگیخت، زیربنایى‏بودن مساله تحسین و تقبیح عقلى نسبت‏به‏بسیارى از مسائل کلامى بود که امید است‏مورد توجه محققان و جویندگان این مساله‏واقع شود

تعریف حسن و قبح

تعاریف زیادى براى حسن و قبح ارائه ‏شده است، اما به نظر مى‏رسد تعریف زیربراى آن مناسبتر باشد

هر فعل اختیارى که تصور شود، به یکى‏از دو صفت‏حسن یا قبیح، متصف مى‏گردد;یعنى هم فعل است و هم صفتى زاید دارد،که‏نیک است‏یا بد; و فعل حسن یا نیکو آن‏است که از نظر شرع کیفر و عقاب ندارد وفاعل آن از نظر عقلى مذمت نمى‏شود

این نوع فعل نیز چهار قسم است :واجب، مستحب، مکروه و مباح

فعل قبیح یا بد آن است که مرتکب آن‏مذمت و ملامت‏شود و سزاوار جزاى بدگردد و جزاى بدى چون از حق صادر شود،آن را عقاب خوانند، و فعل قبیح یک قسم‏است و آن حرام مى‏باشد

شک نیست که هر عاقلى که به مرتبه‏رشد و تشخیص رسیده باشد حکم به بدى‏ظلم و قبح آن، و حسن و خوبى عدل مى‏کند;خواه آن عاقل مسلمان و در زمره اهل‏اسلام و از اهل شرایع باشد یعنى دین‏به او رسیده باشد، و خواه بر فرض،هرگز نام اسلام را نشنیده و حتى ازکسانى باشد که دین به‏او نرسیده‏است

معانى حسن و قبح

حسن و قبح به سه معنى به کارمى‏رود

الف – هر صفت کمالى را حسن وهر صفت نقصى را قبیح گویند; مانندعلم و جهل

ب – هر چه ملایم و سازگار با طبع‏باشد حسن است; مانند لذائذ. ومنافى و ناسازگار با طبع را قبیح نامند;مانند آلام

ج – هر فعلى را که فاعل مختار آن‏مستحق مدح و ستایش در دنیا ومستحق ثواب در آخرت باشد، حسن‏گویند و هر فعلى را که فاعل مختار آن‏مستحق مذمت و نکوهش در دنیا ومستحق عذاب در آخرت باشد، قبیح‏نامند

تعریف حسن و قبح از نظر خواجه‏ نصیرالدین طوسى

کارها منقسم به حسن و قبیح یعنى‏خوب و بد و زیبا و زشت مى‏شود.زیبایى و زشتى را معانى گوناگونى‏است: یکى آنکه، کارى یا چیزى‏سازگار با خوبى و ناسازگار با بدى‏باشد، دیگر آنکه کار یا چیز کاملى‏توصیف به خوبى و چیز ناقصى‏توصیف به زشتى شود. در اینجا مراداین دو معنا نیست، بلکه مراد آن خوبى‏کردار است که عامل آن سزاوارنکوهش‏و عقاب نباشد و بدى است که‏عامل‏آن سزاوار نکوهش‏و عقاب‏باشد

در نزد اهل سنت و جماعت هیچ‏چیزى از افعال جز به حکم شرع حسن‏و قبیح نیست. (1) بطورى که گفته‏اند: ” الحسن ماحسنه الشارع و القبح ما قبحه الشارع “

تعریف حسن و قبح از نظر تفتازانى

حسن و نیکو بودن افعال، کارهاى‏ستوده این جهان است که در آن جهان‏موجب ثواب آخرت گردد. قبیح وزشت، کارهاى ناستوده و نکوهیده‏اى‏هستند در این جهان، که موجب عقاب‏در آخرت مى‏شوند. در نتیجه کارهاى‏نیکو و حسن به رضاى خداى تعالى‏است و افعال قبیح و زشت، به رضاى‏او نیست و موجب ناخشنودى اومى‏باشد. (2)

مصلحت و مفسده

براى روشن‏تر شدن مبحث‏حسن‏و قبح و بررسى نظریات مختلف دراین زمینه و به دلیل اینکه در نظربسیارى، حسن و قبح افعال دایر مدارمصالح و مفاسد است، به توضیح این‏دو مى‏پردازیم

مصلحت و مفسده عبارت است ازفواید یا ضررهایى که بر فعل مترتب‏مى‏شود که از آن به علت غایى تعبیرمى‏کنند و در تصور، مقدم و در وجود،مؤخر است; مثلا فایده‏اى که برساختن تخت‏یا صندلى مترتب‏مى‏شود و عبارت از نشستن روى آن‏مى‏باشد، مصلحت این فعل است وتصور آن بر فعل مقدم است; زیرا نجاراول فایده آن را در نظر مى‏گیرد وسپس به ساختن آن اقدام مى‏کند ولى‏وجود آن بعد از فعل محقق مى‏شودزیرا پس از آنکه ساخته شد بر روى آن‏مى‏نشیند. (3)

اقسام حسن و قبیح

حسن و قبیح را به چند وجه‏مى‏توان تقسیم نمود

وجه اول – فعل حسن اگر داراى‏مصلحت و خالى از مفسده باشد،حسن صرف است و اگر مصلحت آن‏بر مفسده‏اش اقوى باشد، حسن مطلق‏است. فعل قبیح نیز اگر داراى مفسده وخالى از مصلحت‏باشد، قبیح صرف واگر مفسده‏اش بیش از مصلحتش‏باشد، قبیح مطلق است

وجه دوم فعل حسن هرگاه داراى‏مصلحت ملزمه باشد، واجب است; به‏این معنى که فواید دنیوى یا اخروى رامتضمن باشد که موجب لزوم آن گرددو ترکش باعث ضرر و خسران در این‏جهان و جهان دیگر باشد مانندواجبات عقلى چون استعمال دوا براى‏مریض و واجبات شرعى چون نماز وروزه، و هرگاه داراى مصلحت راجح‏و غیر ملزم باشد مندوب و مستحب‏است‏به این معنى که فعلش داراى‏رجحان باشد ولى ترکش مشتمل برضررى که وجوب آن را ایجاب کند،نباشد نظیر مستحبات شرعى

فعل قبیح: حرام است اگر داراى‏مفسده ملزمه باشد یعنى داراى ضرردنیوى یا اخروى یا هر دو باشد به‏حدى که موجب لزوم ترک آن شود;مانند محرمات عقلى و شرعى چون‏قتل نفس و زنا

مکروه است اگر داراى مفسده غیرملزمه باشد یعنى ترکش رجحان داشته‏باشد ولى فعلش شامل ضررى که‏موجب حرمت آن شود نباشد مانندمکروهات شرعى

مباح فعلى است که به جا آوردن آن‏و ترکش یکسان باشد و فاضل مقدادآن را در زمره فعل حسن شمرده ولى‏ظاهرا این طور نیست زیرا نفس مباح‏خالى از هرگونه مصلحت دنیوى واخروى است و اگر قبیحش نگویندحسن هم نخواهند نامید و علت اینکه‏فاضل مقداد مباح را از افراد حسن‏شمرده این است که ملاک حسن و قبح‏را تنفر یا عدم تنفر عقل از آنچه بر فعل‏مترتب است دانسته و چون مفسده‏اى‏که موجب تنفر عقل باشد بر فعل مباح‏مترتب نیست، لذا آن را از افراد حسن‏محسوب نموده است، ولى مجرد تنفرعقل براى فعل حسن فعل کافى‏نیست، بلکه تمایل هم لازم دارد وتحقیق در این مقام این است که هرفعلى در صورت تحقق یافتن سه امر، حسن خواهد بود

اول – داراى مصلحت ملزمه یاراجحه باشد

دوم فاعل با انگیزه و قصد آن‏مصلحت را به جا آورد; زیرا اگر به‏قصد ترتب آن مصلحت را به جانیاورد، حسن نخواهد بود اگر چه آن‏مصلحت‏بر وى مترتب شود; مثل زدن‏یتیم که اگر به قصد تادیب باشد، حسن‏و اگر به‏قصد ظلم باشد، قبیح است ولواینکه تادیب هم بر آن مترتب شود

سوم فاعل، مختار باشد; بنابراین‏اگر از روى قهر یا جبر به جا آورد،حسن نمى‏باشد ولو مصالحى نیز بر آن‏مترتب شود. (4)

حالات و اقسام مختلف ارتکاب‏قبیح ازنظر خواجه نصیرالدین طوسى

کار قبیح یا زشت از سه قسم خالى‏نیست

اول – شخص خود را ملزم نکرده‏است که مردى پارسا و نیکو کار باشدو باک از آن ندارد که وى را ملامت‏یامذمت کنند، یا در کیفر کار زشت‏خویش شکنجه و عذاب ببیند

دوم – نداند کارى زشت و قبیح‏است و نادانسته مرتکب شود

سوم – حاجت، او را به کار زشت وادارد و در خداى تعالى هیچ یک از این‏سه احتمال نیست

در طریقه فلاسفه و حکما خداوندتعالى عین وجود است و وجود عین‏خیر است و شر عدم است و آنچه‏خداى مى‏دهد وجود است; پس ازفاعل خیر جز نکویى ناید و هر عملى‏که شر و قبیح پنداریم چون درست‏بنگریم متضمن خیر و مصلحتى است‏و نیز گفته‏اند آنچه را ما شر و قبیح‏پنداریم مقصود بالعرض است‏یعنى‏شر را براى خیرى که از آن بهتر وبیشتر است انجام مى‏دهند; چون ترک‏کردن نفع کثیر براى شر قلیل، شر کثیراست و هرچه نیکو باشد خداوندتعالى به خوبى آن عالم است و آن راایجاد خواهد کرد و ترک ایجاد آن بخل‏و ظلم است. (5)

مقصود از ذاتى بودن حسن و قبح‏چیست؟

مقصود از ذاتى در عنوان مساله‏همان عقلى است، یعنى خود در درک‏حسن و قبح بدون استمداد از خارج‏حسن و قبح افعالى را درک کند ومقصود این است که حسن و نیکو وقبیح و زشت‏به خودى خود نیکو وزشت است; خواه آن که شرع به آن‏حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانندنیکى ، راستى، بدى و دروغ

عقل در ادراک این امور استقلال‏دارد و به تنهایى و قبل از اینکه از شرع‏چیزى به او رسیده باشد، قادر به درک‏و تشخیص آنهاست; از این رو حسن وقبح ذاتى به نام حسن و قبح عقلى نیزخوانده مى‏شود و از آن تعبیر به‏مستقلات عقلیه مى‏شود. جمیع ذوى‏العقول از کافه طوایف، خواه امم‏متشرعه و ارباب ملل و خواه قائلان به‏نفى شرایع در حسن عدل و قبح ظلم،به این معنى که ذکر شد معترفند و آن‏را قبول دارند و از احدى در هیچ‏عهدى منقول نشده که متصف به عقل‏متعارف باشد، و معنى عدل را بداند ومع ذلک عدل را قبیح بشمارد، یا حسن‏نداند و همچنین ظلم را حسن بداند یاقبیح نداند. (6)

ویژگى هاى حسن و قبح ذاتى چیست؟

ویژگى حسن و قبح ذاتى عبارت است از

1- خرد در حکم خود مستقل وباصطلاح خودکفاست

2- خرد در حکم خود بى‏نیاز ازتعلیل خارج از ارکان قضیه است و تنهادرک موضوع (عدل) و محمول(حسن) و نسبت (که از مقایسه آن بانفس والا سرچشمه مى‏گیرد) کافى دراذعان به نسبت است و شان این نوع‏قضایاى عقل عملى شان قضایاى اولیه‏در عقل نظرى است; مانند “کل از جزءبزرگتر است”. (7)

نظر امامیه و پیروانشان از جمله معتزله

امامیه و معتزله که در کتب کلامى‏به “عدلیه” تعبیر مى‏شوند، معتقدندحسن و قبح افعال ، عقلى است وافعالى هستند که حسن و قبحشان به‏ضرورت عقل، مشخص و معلوم‏است; مانند علم ما به حسن و خوبى‏صدق نافع و قبح و بدى دروغ مضر که‏هیچ عاقلى در این مورد شکى ندارد

و نیز افعالى هستند که حسن و قبح‏آنها اعتبارى است; مانند قبح صدق‏مضر و حسن دروغ نافع و نیز افعالى که‏عقل از علم به حسن و قبحشان عاجزاست که در این صورت به وسیله شرع‏براى عقل روشن مى‏شود مانندعبادات. (8)

امامیه و معتزله مى‏گویند: شارع به‏حسن و قبح افعال حکم بکند یا نکند،عقل حسن و قبح ذاتى آنها را درک‏مى‏کند. معتزله بشدت طرفدار حسن‏و قبح ذاتى عقلى شدند و مساله‏مستقلات عقلیه را طرح کردند و گفتندما بالبداهه درک مى‏کنیم که افعال ذاتامتفاوتند و بالبداهه درک مى‏کنیم که‏عقول ما بدون اینکه نیازى به ارشادشرع داشته باشد، این حقایق مسلم رادرک مى‏کند. (9)

و چون این حکم در سرشت آدمى‏نهفته است وقتى به شخصى مى‏گوییم”اگر راست‏بگویى یک دینار مى‏گیرى‏و اگر دروغ نیز بگویى باز یک دینارمى‏گیرى و این امر نسبت‏به او یکسان‏باشد، او به مجرد عقل خود به راستى‏میل مى‏کند. (10) همچنین عدلیه مى‏گویند: افعالى‏که از طرف شارع نسبت‏به‏آنها امر یانهى وارد شده‏از سه قسم خارج‏نیست

اول – مستقلات عقلیه، یعنى افعالى‏که عقل مستقلا حسن یا قبح آنها رادرک مى‏کند اگر چه از سوى شرع‏حکمى درباره آنها نرسیده باشد مانندحسن احسان و قبح ظلم

دوم امورى هستند که عقل پس ازبیان شرع حسن یا قبح آنها را درک‏مى‏کند مانند قبح ربا

سوم امور تعبدى، که کاشف‏حسن و قبح آنها امر یا نهى شارع است‏مانند حسن روزه آخر ماه رمضان وقبح روزه اول ماه شوال. (11) از نظر آنها بطور کلى کارها داراى‏حسن یا قبح است; مثلا راستى، امانت‏و احسان، نیکو و بایستنى است ودروغ و خیانت، زشت و نبایستنى‏است و فاعل قادر این افعال به خاطرانجام حسن در نزد عرف مستحق مدح‏و در نزد خدا مستحق ثواب باشد و به‏خاطر انجام قبیح در نزد عرف مستحق‏مذمت و نکوهش و در نزد خدامستحق عقاب باشد

و فعل را فى نفسه قطع نظر از واردشدن به شرع، جهت‏حسنى و جهت‏قبحى مى‏باشد که موجب مدح و ثواب‏و مذمت و عقاب مى‏گردد و آن جهت‏را گاه هست که به بدیهیه عقل ، همه‏کس او را مى‏داند، مانند نیکى راست‏گفتن که نفع رساند و قباحت و بدى‏دروغ گفتنى که ضرر رساند و گاه‏هست که آن جهت‏به فکر معلوم‏مى‏شود; مانند راستى که به کسى‏ضرر رساند مثل سخن‏چینى کردن که‏باعث دشمنى مردم مى‏شود، یادروغى که نفع رساند، مثل دروغى که‏براى اصلاح میان دو کس باشد; پس‏در مورد اول راست گفتن قبیح است ودر مورد دوم دروغ گفتن نیکو و خیراست ولیکن قبح آنها در اول و حسن‏آنها در ثانى بعد از نظر و فکر معلوم‏مى‏شود، و گاه هست که عقول مردم ازفهم آنها عاجز است، لیکن بعد ازورود از شرع حسن و قبح آنها رامى‏دانند. (12)

نظر اشاعره در مورد حسن و قبح

اشاعره قایلند به اینکه حسن وقبحها شرعى هستند و عقل اصلاحکم به حسن یا قبح افعال نمى‏تواندبکند بلکه حکم آنها به عهده شرع‏است و آنچه را که آن(شرع)، حسن‏شمارد، حسن و آنچه را که قبیح‏شمارد، قبیح است. (13) آنها معتقدند که تمام افعال در نظرعقل یکسان است و بکلى حسن و قبح‏عقلى و مصلحت و مفسده را انکارمى‏نمایند و مى‏گویند اگر مثلا شرع به‏ظلم و اسائه و کذب، امر و از عدل وصدق و احسان، نهى کرده بود آنها راحسن و اینها را قبیح مى‏دانستیم. (14) متکلمان در معناى سوم حسن وقبح که عبارت بود از ستایش براى کارنیک در این دنیا و ثواب براى آن درآخرت و مذمت و نکوهش براى کارقبیح و زشت در این دنیا و عذاب وعقاب براى آن در آخرت اختلاف‏کرده‏اند و اشاعره نیز از جمله مخالفان‏هستند و مى‏گویند در عقل چیزى که برحسن و قبح این معنى دلالت کندنیست‏بلکه دلالت‏شرعى است وآنچه را که شرع تحسین کند و نیکوبشمارد، پسندیده و هر آنچه را که‏تقبیح کند و ناپسندیده انگارد، آن چیزیا کار ناپسندیده است و در نفس الامرهیچ چیز حسن یا قبیح نیست. (15) بطور کلى اشاعره حسن و قبح راامورى نسبى و تابع شرایط خاص‏محیط و زمان و تحت تاثیر یک سلسله‏عوامل از قبیل تقلید و تلقین دانسته، ونیز عقل را در ادراک حسن و قبح تابع‏راهنمایى شرع مى‏دانند. (16)

وضع سه معنى براى حسن و قبح‏از طرف یکى از اشاعره

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت در pdf دارای 77 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت در pdf

حافظ؛ قرآن و چهارده روایت  
زبان و کارکرد فرهنگی ارتباطی  
صنایع یا آرایه‏ هاى ادبى  
اشاره  
تلمیح  
تضمین  
حل یا تحلیل  
اقتباس  
تفاوت اقتباس و تلمیح  
تمثیل  
قرآن و سخن سرایان  
رودکى  
فردوسى  
ناصر خسرو  
سنایى عزنوى  
خاقانى  
مولانا  
سعدى  
حافظ  
امثال قرآنى  
واژگان فارسى در قرآن  
- اجمال بعد از تفصیل  
میستیک و گنوستیک  
نسبت میان وجود و موجود  
تاسیس تاریخ  
ایدئولوژی و عمل  
هرمنوتیک و فهم معنا  
ذکر و فکر اختیاری  
بهترین ماجرای هستی  
خاک آفرینش  
خاک تربت  
خاک شرف یافته  
خاک سرزمین  
دستگیر نایل  
منابع:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت در pdf

1-حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی،ج1،ص

2-ذهن و زبان حافظ، بهاءالدین خرمشاهی،ص

3-تاثیر قرآن وحدیث در ادبیات فارسی، علی اصغر حلبی،ص

4-شولای رمضان بر جان و زبان حافظ، محمد قراگوزلو، روزنامه همشهری

حافظ؛ قرآن و چهارده روایت

در فرهنگ بشری هیچ خط از خطوط وابسته به زبانهای معروف نیست که نشان دهنده ی تلفظ کامل فصحای آن زبان باشد. پدید آمدن لهجه ها و گویش ها در درون هر زبان هر امری طبیعی و ناگزیر است. از سوی دیگر، خطها در جنب کاستی ها، کژی هایی هم دارند، یعنی امکان تصحیف نویسی. در خط عربی – فارسی چندین حرف یا گروه حرف هست که تفاوتشان با یکدیگر فقط در نقطه است و در قدیم تا قرنها این نقطه ها را کتابت در نمی آوردند. بعدها هم که رعایت آنها شایع شد، همچنان امکان تصحیف نویسی و تصحیف خوانی وجود داشت، و همچنان وجود دارد. به این دلایل و دلایلی که بعداً گفته خواهد شد، اختلاف قرائات در هر متنی، به ویژه متون کهن پیش می آید

در همین دیوان حافظ اختلاف قرائات فراوانی رخ داده است. حتی اگر نسخه ی اصلی از دیوان حافظ به خط خود او در دست بود، باز هم این اختلافات پیش می آمد. مگر آنکه هرگز از روی آن استنساخی نکرده باشند و نکنند و فقط همان متن واحد را، آن هم به طریق چاپ عکسی کاملاً روشن و خوانا به طبع برسانند. در این صورت هم فقط یکی از علل اختلاف آفرین، یعنی دخالت نسخه نویسان حذف می شد، ولی بقیه ی علل به قوت خود باقی بود و پدید آمدن اختلاف قرائت و طرز خواندن و وصل و فصل اجزای جمله و نظایر آن ناگزیر بود. بعضی از معروفترین اختلاف قرائات شعر حافظ – که فرآورده ی طبیعت و تفاوت زبان و خط و تصحیحات و تجدید نظرهای خود او و تصحیفات نسخه نویسان و علل و عوامل دیگر، از جمله دخالت دقت یا بی دقتی و ذوق یا بی ذوق مصححان و طابعان – است از این قرار است

ورخود / ارخود / گر خود + می دهد هر کسش افسونی / می دمد… + طفلِ یکشبه / طفل، یکشبه؛ سپهرِ بر شده پرویز نیست / سپهر، بر شده پرویز نیست + کشتی شکستگان / کشتی نشستگان + عَبوس زهد / عُبوس زهد (قرائت شاذّ) + به وجه خمار بنشیند / خمار ننشیند + زین بخت / زین بحث + مهیّا / مهنّا + آن تحمل که تو دیدی / آن تجمل که تو دیدی + بخور، دریغ مخور/ مخور دریغ و بخور + از سر فکر / از سر مکر + شیخ خام / شیخ جام + بخروشم از وی / نخروشم از وی + بادپیما / باده پیما + پیرانه سر مکن هنری / پیرانه سر بکن هنری + به هوس ننشینی / به هوس بنشینی + به آبی فلکت دست بگیرد / بی ادبیست + بدین قصه اش / بدین وُصله اش + صلاحِ کار / صلاحکار (قرائت شاذ)؛ در باب / دُریاب + گل نسرین / گل و نسرین + شکر ایزد / شکر آنرا + همه ساله / همه ی سال و دهها نظیر اینها

 در قرآن مجید نیز همین مسأله، حتی به طر عمیقتر و سیعتر، پیش آمده است. همه ی قرآن شناسان و مورخان قرآن اتفاق نظر دارند که قرآن در عهد رسول اکرم(ص) و با نظارت همه جانبه ی ایشان نوشته و در چندین نسخه جمع شده بود، ولی مدوّن بین الدّفـَتین، مانند یک کتاب عادی نبود. حتی اتفاق نظر – ولی در درجه ی کمتری – هست که ترتیب توالی سوره ها را نیز از آغاز تا پایان، یا در مورد اکثر سوره های قرآن، خود حضرت رسول (ص) تعیین کرده بود. علت آنکه در حیات پیامبر(ص) قرآن به تدوین نهایی نرسید این بود که تا آخرین سال، باب وحی گشوده بود، و علاوه بر آن گاه گاه از طریق وحی به پیامبر(ص) گفته می شد که جای آیاتی را جابجا کند. لذا امکان نداشت و پیامبر(ص) مأذون نبودن که قرآن را به شکل نهائی مدون کنند. به ویژه که شمار حافظان قرآن و اعتماد بر حفظ آنان بسیار بود. در عهد ابوبکر، علی المشهور بر اثر تکانی که بر اثر شهید شدن عده ی کثیری از قرّاء و حافظان قرآن در جنگ با مرتدان و مدعیان نبوت پیش آمد، به اهمیت تدوین قرآن پی بردند و زید بن ثابت یکی از جدی ترین و قدیمی ترین کاتبان وحی را مأمور تهیه ی مقدمات این امر حیاتی کردند. او بر مبنای همه ی نوشته های کاتبان وحی و گرفتن دو شاهد از حافظان قرآن بر هر آیه ی مکتوب، این امر سترگ را آغاز کرد که در عهد خلافت عمر هم، به ویژه با پیگیری او و نیز ترتیب دادن هیأتی از کاتبان و حافظان وحی برای مشورت با زید، جمع و کتابت و تدوین قرآن ادامه یافت

 علل عمده ی اختلاف قرائات چند امر بود از جمله: 1) اختلاف لهجات. چنان که مثلاً تمیمی ها به جای «حتّی حین»، «عتّی عین» می گفتند؛ 2) نبودن اِعراب در خط عربی و مصاحف امام؛ تا عهد علی بن ابی طالب(ع) که به رهنمود ایشان و به پیگیری ابوالاسود دؤلی اقدامات اولیه ای صورت گرفت ولی کمال و تکمیل ان دو سه قرن به طول انجامید؛ 3) نبودن اعجام یا نقطه و نشان حروف. برای رفع این نقیصه در اواخر قرن اول، در عهد حجاج بن یوسف، کوششهائی به میان آمد ولی کمال و تکمیل آن نیز تا آخر قرن سوم طول کشید؛ 4) اجتهادات فردی صحابه و قاریان و به طور کلی قرآن شناسان که هر یک استنباط نحوی و معنایی و تفسیری خاصی از یک آیه و کلمات آن داشتند؛ 5) دور شدن یا دور بودن از عهد اول اسلام و مهد اول اسلام – مکه و مدینه؛ 6) نبودن علائم سجاوندی و وقف و ابتدا و هر گونه فصل و وصلی که بعدها علم قرائت و تجوید عهده دار تدارک آن شد. نمونه ی معروفی که از این کمبود زاده شده و اختلاف نظر کلامی دامنه دار و دراز آهنگی در میان فریقین پدید آورده، وقف یاعدم وقف در کلمه ی «الله» و «العلم» در آیه ی هفتم سوره ی ال عمران است: ; و ما یعلم تأویله الاّ الله [ ] و الراسخون فی العلم [ ] یقولون آمنّا به کلٌّ من عند ربنا؛ که طبق علامات وقفی که در تمامی یا اکثریت قرآنهای خطی و چاپی آمده، پس از «الله» و «وقف لازم» تجویز شده است. ولی بعضی، و بلکه بسیاری از مفسران شیعه این وقف را نه در آنجا، بلکه پس از کلمه ی «العلم» لازم می دانند. این تفاوت در وقف، یا به تعبیر امروز در نقطه گذاری، باعث تفاوت معنایی عمیقی می شود. چه در صورت اول و وقف پس از «الله»، معنای آیه این می شود که تأویل آیات متشابهه را فقط خداوند می داند؛ و راسخان در علم سر تسلیم و ایمان و اذعان فرود می آوردند. و در صورت دوم «الراسخون فی العلم» عطف به «الله» می شود، و چنین معنا می دهد که آنان نیز تأویل آیات متشابهه را می دانند

 اختلاف قرائات در سراسر قرآن مجید، طبق کتاب التیسیر فی القراءات السبع، تألیف ابوعمر و عثمان بن سعید دانی ( 372-444ق)، که از معتبرترین و کهن ترین منابع ثبت قرائات هفتگانه و روایان چهارده گانه است، در حدود 1100 مورد، از مهم و غیرمهم است و بیشتر از دو سوم از آنها به ادغام یا اظهار یا حاضر / غایب خواند  صیغه ی مضارع ( به اختلاف «یـ» و «تـ» بر سر فعل مضارع) مربوط می شود

 حال باید دید مراد از چهارده روایت چیست؟ از قرّاء سبعه عده ی کثیری نقل کرده اند، ولی قران شناسان و قرائت شناسان بعدی، روایت دو تن از راویان هر قاری را که از نظر ضبط و صحت سند و طول ملازمت و آموزش نزد قاریان یا مقریان هفتگانه، دقیقتر و پذیرفتنی تر بوده است، به اصطلاح استاندارد کرده اند، لذا چهارده روایت پدید آمده است. در اینجا اسامی قاریان هفتگانه و راویان چهارده گانه ی آنها را – که صاحبان چهارده روایت اند نقل می کنیم

 1) عبدالله بن عامر دمشقی (متوفای 118 ق). راوی اول او: هشام بن عمار (153-245ق)؛ راوی دوم او: ابن ذَکْوان، عبدالله بن احمد (173-242ق)

 2) عبدالله بن کثیر مکی (45-120ق). راوی اول: البَزّی، احمد بن محمد (170-ح 243ق)؛ راوی دوم: ابوعمر محمد بن عبدالرحمن ملقب به قُنْبُل  (195-291ق)

 3) عاصم بن ابی النَّجود (76-128ق). راوی اول: حفص بن سلیمان (90- ح 180ق)؛ راوی دوم: شعبه بن عیّاش (95-194ق)

 4) زَبّان بن علاء = ابوعمر و بصری (ح 68-154ق). راوی اول: حفص بن عمر الدوری (متوفای 246ق)؛ راوی دوم: ابوشعیب سوسی، صالح بن زیاد( 190-261ق)

 5) حمزه بن حبیب کوفی (80-156ق). راوی اول: خَلاّد بن خالد کوفی = ابوعیسی شیبانی (142-220ق)؛ راوی دوم: خَلَف بن هِشام (150-229ق)

 6) نافع بن عبدالرحمن مدنی (70-169ق). راوی اول: وَرْش، عثمان بن سعید مصری 0110-197ق)؛ راوی دوم: قالون، عیسی بن مینا 0120- ح 220ق)

 7) کسائی، علی بن حمزه (119-189ق). راوی اول: لیث بن خالد (متوفای 240ق)؛ راوی دوم: حفص بن عمر الدوری (که راوی ابوعمر و بصری، زبّان بن علاء هم بوده است). (برای تفصیل بیشتر التیسیر دانی، استانبول 1930، صص 4-7؛ النشر ابن جزری، قاهر، ج 1، صص 99-174؛ ترجمه ی الاتقان تهران، امیرکبیر، 1363، ج 1، ص 246)

 باید گفت که پس از احراز اعتبار و اشتهار این روایات چهارده گانه، بعضی قرائت شناسان قرون بعد، سه قاری بزرگ دیگر را نیز پذیرفته اند، ودیگر به روایات و قرائات دیگران اعتنا و اعتماد نکرده اند. سپس در قرون بعدتر، سه روایت و قرائت از این میان بر سایر قرائات تفوق یافته است که عبارتند از روایت الدوری از ابوعمر و بصری؛ روایت ورش از نافع؛ و روایت حفص از عاصم. بعدها روایت عاصم بر روایت الدوری فایق شد و جز در مغرب، روایت ورش را هم تحت الشعاع قرار داد. و هنگامی که عصر طبع قرآن فرا رسید، عمدتاً روایت حفص از عاصم را مبنا قرار دادند و امرزه اکثریت قریب به اتفاق قرآنهای سراسر جهان اسلام به این روایت و قرائت است

 اینکه حافظ قرآن را به چارده روایت از برداشته به این معنی است که در هر سوره، کلمات و تعابیر هر آیه ای را که دارای اختلاف قرائت بوده، بر طبق روایات چهارده گانه ی استاندارد که بر شمردیم، باز می شناخت؛ و فی المثل می دانسته است که حفص – راوی عاصم، و به روایت از او – در آیه ی سیزدهم از سوره ی احزاب، «لا مُقام لکم» را به ضم میم مقام خوانده است بقیه، یعنی 13 راوی و 6 قاری دیگر، به فتح میم خوانده اند. طبعاً در همه ی قرآنهای چاپی موجود هم، که روایت حفص از عاصم را مبنا قرار داده اند، طبق روایت او ضبط شده است

 به عبارت دیگر می توان گفت که حافظ حدود 1100 مورد اختلافات قرائت قرآنی را (طبق ثبت کتاب التیسیر که از دیر باز معتبر و مطرح بوده) از برداشته و نسبت به آنها چنان احاطه و استحضار ذهنی داشته که در هر مورد وجوه مختلف آن را با استناد به بعضی از راویان چهارده گانه – یعنی به بعضی از چارده روایت – بیان می کرده است. بدیهی است که درهر مورد از اختلاف قرائات، چهارده قول یا قرائت یا روایت نداریم، بلکه یکی یا گروهی از راویان، آن قرائت را روایت کرده اند و باقی قرائت دیگر را. و بندرت اتفاق افتاده است که گروه قاریان و راویان در یک مورد، سه یا چهار نظر مختلف و متفاوت از هم داشته باشند

 حال نظری به معنای این بیت حافظ

 عشقت رسد به فریاد ارخود به سان حافظ

 قرآن زبر بخوانی در چارده روایت بیندازیم. اتفاقاً این بیت نمونه ای بارز از ابیات حافظ است که خود چند فقره و در چند مورد اختلاف آراء و اختلاف قرائت برانگیخته است. چارده روایت آسانترین مشکل این بیت بود که به تفصیل شرح شد. اولین لغزشگاه معنایی این بیت در عبارت «عشقت رسد به فریاد است، که بعضی – حتی از افاضل – چنین تصور می کنند که مراد از آن رسیدن عشق به مرحله ی فریاد است، یعنی نوعی اوج گرفتن و به فریاد پیوستن عشق. منشأ این اشتباه خوانی و اشتباه اندیشی آنست که عادتاً عشق با آه و ناله و فریاد قرین است. ولی رسیدن عشق به اوجی به نام فریاد، چیز مهمی یا کمالی برای عشق نیست. آشنایان ره عشق اعم از عرفا و عشق ورزان دیگر نگفته اند که بالاترین مرحله و معراج عشق، داد و فریاد» است. اتفاقاً فریاد و قیل و قال متعلق به مرحله ی فرودین و نازل عشق است، نه مرحله ی متعالی آن. به فریاد رسیدن یک تعبیر عادی و مأنوس در زبان فارسی قدیم و جدید است. حافظ خود می گوید

 - به فریادم رس ای پیر خرابات ;

 - رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس;

 فریادرس هم از همین به فریاد رسیدن ساخته شده است. مراد حافظ از «عشقت رسد به فریاد» این است که عشق به فریاد تو می رسد، به داد تو می رسد، از تو دستگیری می کند. یک منشأ دیگر اشتباه در این قرائت غلط، جهش یا رقص یا جا به جا شدن ضمیر است. در شعر فارسی از همان آغاز تا کنون این امرسابقه دارد که گاه محل ضمیر در جمله جا به جا می شود که در شعر سعدی و حافظ نمونه فراوان دارد. سعدی گوید

  وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو

 فرشته ایت نماید به چشم، کروبی

 (گلستان، اول باب پنجم)

  (یعنی فرشته ای کروبی نماید به چشمت. حافظ گوید

 شاه اگر جرعه ی رندان نه به حرمت نوشد

  التفاش به می صاف مروّق نکنیم

 مشکل دیگر این بیت در ارخود یا ورخود یا گرخود است. ضبط قزوینی ارخود، ضبط سودی گرخود و ضبط خانلری، جلالی نائینی – نذیر احمد، عیوضی – بهروز ورخود است. بعضی ها در تفاوت معنای این سه شکل مبالغه کرده اند و تصور کرده اند فقط با ورخود  می توان معنای درست این بیت را پیدا کرد. حال آنکه – چنان که خواهیم دید – سودی با ضبط گرخود درست ترین و سر راست ترین معنا را به دست داده است

 باید گفت که این سه شکل تفاوت محسوسی با هم ندارند و معنای هر سه برابر است با حتی اگر یا اگر هم. چنان که حافظ در موارد دیگر گوید

 گرخود[=حتی اگر] رقیب شمعست، اسرار از او بپوشان

 کاین شوخ سربریده بند زبان ندارد

 سیلست آب دیده و هر کس که بگذر

  گرخود[=حتی اگر] دلش ز سنگ بود هم ز جا رود

 تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای

 ورخود [= حتی اگر] از تخمه ی جمشید و فریدون باشی

 حال به معنای کلی بیت بپردازیم. بعضی بر آنند که این بیت فحوای متشرعانه دارد و تأکید آن بر اهمیت و احترام نهادن به قرآن مجید و قرآن شناسی است و چنین معنی می کنند: اگر قرآن را مانند حافظ از بر و با چارده روایت بخوانی، آنگاه با احراز این شرط است که عشق رهایی بخش و رستگار کننده به تو روی می آورد و دستگیر و راهنمایت می شود و به فریادت می رسد. یعنی ژرف کاوی در قرآن و حفظ و قرائت ماهرانه ی آن و تأمل در بطون معانی آن، شرط عروج عاشقانه و معراج عارفانه است اشکال این معنی – که در جای خود معنای متینی است – این است که جمله را شرطی می گیرد و ورخود [= ارخود، گرخود] را به معنایی که گفتیم و در حافظ سابقه دارد، برابر با حتی اگر نمی گیرد

 قرائت دوم قرائتی است عارفانه که برای عشق اولویت و اهمیت نهایی قائل است و می گوید حتی اگر مانند حافظ قرآن خوان و قرآن دان باشی، بایدت از عشق بی نصیب نباشی و به فضل و فهم و زهد و علم اکتفا نکنی و بدانی که سرانجام آنچه رهایی می بخشدت و به فریادت می رسد همانا عشق است، نه زهد و علم

 سودی – با آن که ضبطش گر خود است – جمله را شرطی معنا نکرده و حق معنای این بیت را به خوبی ادا کرده است: «اگر تو هم مثل حافظ قران شریف را چهارده روایت از حفظ بخوانی، باز هم برای وصول کافی  نیست، بلکه عشق به فریادت می رسد. وصول الی الله با عشق است نه با از بر خواندن قرآن سبعه [= هفت سُبع] با چهارده روایت. والاّ به قیاس این لازم می آمد تمام کسانی که قرآن شریف را خوانده اند، اولیاء الله باشند.» (شرح سودی، ج 1، ص 581). بعضی از معاصران قرائت تازه ای پیش نهاده اند: قرآن زبر نخوانی، به جای بخوانی: که راهی به دهی نمی برد. زیرا «بسان حافظ» (که حافظ قرآن بوده) و «از بر خواندن» به خوبی می رساند که انتظار فعل مثبت باید داشت و مراد خواندن قرآن است، نه نخواندن آن

 به این نکته هم باید اندیشید که حافظ پس از آن که بارها به حفظ قرآن و قرآن شناسی خود مباهات کرده است، گویی با این بیت حدیث نفس، یا عتاب و خطابی نیز به خود دارد که غره مشو و «بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش»

زبان و کارکرد فرهنگی ارتباطی

 از زمانى که سخنان خدا و وحى به میان آمده و قرآن، آخرین کتاب آسمانى بر صفحه گیتى«نزول اجلال» کرده، آدمى را متحیر و شیفته خود ساخته است. آنان که بار دیگر در این جهان به فرمان خدا و قرآن«قالوابلى» گفتند، پیوسته سعى داشته‏اند که از«گلستان» قرآن«گلى» برچینند

هر قوم و گروهى که قرآن را امام و پیشواى خود دانستند، به گونه‏هاى مختلف از فرهنگ آن بهره جستند؛ از میان آنها ادبیان و فارسى زبانان نیز از این«مائده آسمانى» بهره‏ها جسته و وجود تشنه خود را سیراب نموده‏اند و سفره بیان و کلام خود را مزین به«واژگان و مضامین» آن کرداند

گروهى«تمثیلات» آن را بر گرفتند و برخى پاره‏اى از آیات را«تضمین» نظر و نثر خود کردند و بعضى از نور آیات«اقتباس» جستند و واژگان قرآن را سر مشق دفتر خود ساختند. عده‏اى دیگر آیاتى که به صورت«ضرب المثل» در میان مردم رایج شده بود در نوشتارهاى خود به بند کشیدند و برخى به ترجمه و تفسیر ادبى و عرفانى آیات پرداختند و گروهى محتواى آیات را به صورتى ماهرانه«تحلیل و حل» کردند و بعضى با«تلمیح» به داستان‏هاى قرآنى، بر شیرینى کلام خود افزودند و بازار ادب خود را رونق بیشترى دادند و در عین حال هر یک از آنان یک دل و یک صدا اعتراف کردند که«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» و خلاصه فرهنگ ملى خود را با فرهنگ قرآنى آمیختند و«شهد» آیات را با«موم» گفتار و نوشتار خود«عجین» ساختند و جان خود را در چشمه سار کلام خدا شست و شو دادند. به هر حال این تأثیر پذیرى از قرآن و در پى آن احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار(علیهم السلام) از زمانى که کهن‏ترین نسخه‏هاى ادبى ما در دست است، پیشینه‏اى دیرینه دارد. به ویژه از قرن ششم هجرى قمرى به این طرف این أنس با قرآن بیشتر نمایان مى شود؛ یعنى در آثار نویسندگان و شاعران«سبک عراقى»؛ مانند: عطار، سنایى، خاقانى، مولانا، سعدى، حافظ و جز اینان. از آن زمان تا عصر حاضر به ویژه پس از انقلاب این تأثیر پذیرى نمایان‏تر شده است و مى شود

ما در این نوشتار با رعایت اختصار به امور زیر مى پردازیم: آوردن نمونه هایى از«تأثیر پذیرى از قرآن» همراه با چشم اندازى گذرا به زندگانى برخى از سرایندگان و نویسندگان ادب فارسى و تعریف اجمالى پاره‏اى از صنایع و آرآیْهاى ادبى؛ ذکر پاره‏اى از آیات قرآن که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان راه یافته و همچنین واژگان فارسى راه یافته است

صنایع یا آرایه ‏هاى ادبى

در این بخش آن دسته از آرایه‏هاى ادبى را که در رابطه با تأثیر پذیرى ادب فارسى از قرآن است به اختصار معرفى مى کنیم.(16)در ضمن براى پرهیز از درازنویسى مثال‏هاى هر کدام را در بخش بعدى همراه با معرفى شاعران و نویسندگان مى آوریم

اشاره

اشاره در لغت: به معنى نمودن به دست و چشم و ابرو و جز آن است. و در اصطلاح: این است که گوینده یا نویسنده در الفاظ اندک، معانى بسیار(بدون شرح و تفسیر) بگنجاند و کلام او همراه با کنایه و رمز باشد و در عین اختصار براى شنونده محتواى بسیارى را بیان نماید. در حقیقت بسیارى از آیات قرآن و همچنین احادیث معصومین(علیهم السلام )این ویژگى را دارد که در عین ایجاز، حاوى نکته‏هاى فراوانى است ولى درک آن بدون تدبر و ممارست دست یافتنى نیست

تلمیح

تلمیح در لغت:«سبک نگریستن» و«به گوشه چشم اشاره کردن» است و در اصطلاح: عبارت از این است که نویسنده یا شاعر براى تأیید گفتار خود به آیه یا حدیثى یا قصه و مثلى مشهور و معروف اشاره کند

تضمین

تضمین در لغت: به معنى«گنجانیدن» است و در علم بدیع عبارت است از: آوردن آیه، حدیث، مصراع یا بیتى از شاعرى دیگر در اثناى کلام خود

به عبارت دیگر: تضمین آن است که نویسنده، آیه و حدیثى یا مصراع و بیتى یا دو بیت از شعر یا نوشته شاعران و نویسندگان پیشین یا معاصر خود مى آورد که اگر آن سخن مشهور نباشد نام او را در سخن خود ذکر مى کند

حل یا تحلیل

حل در لغت: به معناى«گشودن» و«از هم باز کردن» است، یک معناى حل که در قرآن بکار رفته به همین معناى لغوى است؛ یعنى«حل العقده» مانند آیه شریفه«واحلل عقدْ من لسانى»(طه، 20 . 27)(مفردات راغب – حل)

در اصطلاح ادبیان: گرفتن الفاظ آیه‏اى از قرآن کریم یا حدیث از احادیث و یا شعرى از اشعار و یا مثلى از امثال در گفتار و نوشتار است، با خارج ساختن عبارت آن از وزن و صورت اصلى‏اش‏به طور کامل یا ناقص

اقتباس

اقتباس در لغت:«پاره آتش» یا«نور و فروغ گرفتن» است، اقتباس به این معنا در سه جاى قرآن آمده.(17)

آیه 13 سوره حدید«انظرونا نقتبس من نورکم»؛

آیه 10 سوره نمل«لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى»؛

و آیه 7 سوره نمل«سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب و بس لعلکم تصطلون»

اقتباس در اصطلاح: آوردن آیه‏اى از قرآن یا حدیث یا بیت معروفى است به نحوى که معلوم باشد قصد، اقتباس است نه سرقت و انتحال

تفاوت اقتباس و تلمیح

تفاوت اقتباس با تلمیح در این است که تلمیح آن است که در اثناى کلام اشاره‏اى لطیف به آیه قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعرى معروف مى شود ولى عین آن را نمى‏آورند؛ اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر یا قسمتى از آن را که حاکى و دلیل بر تمام جمله اقتباس شده باشد بیاورند.(18)

تمثیل

تمثیل در لغت: به معنى«همانند ساختن» است و در اصطلاح عبارت از تشبیه چیزى به چیزى یا شخصى به شخصى است تا از آن فایده معنوى حاصل شود؛ اما اصل مثل مأخوذ از مثال است و در تعریف آن گفته‏اند: قولى سایر یا مشهور است که در آن حال چیز دوم را به چیز اول همانند سازند و اصل در آن تشبیه است. امروزه هر سخن نغز متداول در زبان‏ها را که نکته‏اى اخلاقى، فلسفى، دینى، سیاسى، و ادبى در آن باشد مى توان آن را مثل گفت.(19)

به عبارت دیگر: تمثیل یا ارسال المثل، کلامى است که ضرب المثلى را در بر دارد و یا خود ضرب المثل است؛ ارزش یک مثل در جلب توجه شنونده و یا خواننده گاه بیشتر از چندین بیت یا چندین صفحه مقاله است

تعبیر به«ضرب المثل» در قرآن کریم در چند جا آمده از جمله، آیه 27 زمر و 58 روم که مى فرماید:«و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من کل مثل»

و همینطور آیه 35 سوره نور و آیات 24 و 25 و 45 ابراهیم

در این نوشتار پاره‏اى از آیات که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان رایج شده است در بخشى جداگانه مى آوریم؛ ولى«تمثیلات قرآنى» که بسیار است و بحث مفصلى دارد در اینجا متذکر نمى‏شویم؛ علاقه‏مندان مى توانند به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنند.(20)

قرآن و سخن سرایان

در این بخش نمونه هایى از تأثیرى پذیرى از برخى سخن سرایان فارسى زبان را – به اختصار – گرد مى آوریم؛ لازم به یاد آورى است که اشعار و نمونه هایى را که مى آوریم گاه متأثر از«ثقلین» – قرآن و حدیث – هر دو مى باشد؛ ولى متناسب با موضوع بحث فقط آیات قرآن را یاد آور مى شویم

رودکى

ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکى شاعر بزرگ آغاز قرن چهارم هجرى(متوفاى 329 ه.ق) است. درباره‏اش نوشته‏اند که وى نخستین بار به شعر فارسى ضابطه و قاعده معین داد و آن را در موضوعات گوناگون به کار برد. لذا نزد شاعران زمان خود و بعد از آن به«استاد شاعران» مشهور شد. وى نابینا بوده است که نابینایى او یا مادر زادى بوده و یا بعدها نابینا شده است. از بررسى اشعار بجا مانده او به روشنى بر مى آید که وى با مفاهیم دینى و فرهنگ اسلامى آشنا بوده است. اینک چشم اندازى به اشعارش

زمانه پندى آزاد وار داد مرا زمانه را چون نکو بنگرى همه پند است‏

به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخورى بسا کسا که به روز تو آرزومند است‏

که گفته‏اند: تلمیحى است به آیه«عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم»(بقره، 2 . 216)

نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمراندر

یکى از کید شد پر خون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر

که این دو بیت اشاره دارد به سه آیه‏اى که در قرآن راجع به پیراهن حضرت یوسف علیه‏السلام آمده است و هر کدام جریان و داستانى جداگانه دارد

آیه 18 یوسف«و جأ و على قمیصه بدم کذب»؛

آیه 25 یوسف«و استبقا الباب و قدت قمیصه من دبر»؛

و آیه 93 یوسف«اذهبوا بقمیصى هذا فألقوه على وجه ابى یأت بصیراً»

فردوسى

حکیم ابوالقاسم فردوسى توسى(متولد حدود 329 ه.ق، متوفاى 411 یا 416) یکى از بزرگ‏ترین حماسته سرایان جهان مى باشد که وى جزو و سرانیگدان«سبک خراسانى» است و«شاهنامه» اثر مشهور اوست

نمونه هایى از تأثیر پذیرى او

بیاراى خوان و بپیماى جام زتیمار گیتى مبر هیچ نام‏

اگر چرخ گردان کشد زین تو سر انجام خشت است بالین تو

دلت را به تیمار چندین مبند بس ایمن مشو بر سپهر بلند

که تلمیح است به آیاتى چون«کل نفس ذائقْ الموت»(آل عمران، 3 . 185) و آیه«کل من علیها فان»(الرحمن، 55 . 26) و آیه«اینما تکونوا یدر ککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیدْ»(نسأ، 4 . 18)

بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکى بریم‏

نباشد همى نیک و بد پایدار همان به که نیکى بود یادگار

که آن گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تو را سودمند

که تلمیحى است به آیاتى چون آیه 17 سوره رعد«فأما الزبد فیذهب جفأ و اما مما ینفع الناس فیمک فى الأرض;» و آیه 88 شعرأ«یوم لا ینفع مال و لا بنون» و آیه 34 توبه«و الذین یکنزون الذهب و الفضْ و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»

ناصر خسرو

ناصر خسرو و قبادیانى بلخى از شاعران بزرگ قرن پنجم است«متولد 394، متوفاى 481 ه.ق). وى نیز مانند بسیارى از شاعران بنام از قرآن کریم به صورت‏هاى گوناگون استفاده کرده است

نمونه‏هاى از تأثیر پذیرى او

کراناید گران امروز رفتن بر ره طاعت گران آید مر آن کس را به روز حشر میزان ها

اشاره دارد به آیه 18 اعراف«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون» و آیات 6 تا 9 القارعه«فأما من ثقلت موازینه، فهو فى عیشْ راضیْ. و اما من خفت موازینه. فأمه هاویْ»

چون از آن روز بر نیندیشى که بریده شود در او«انساب»

که اقتباس از آیه 101 مؤمنون است:«فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یستألون»

هو الأول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن منزه مالک الملکى که بى پایان حشر دارد

اقتباس از آیه 3 حدید«هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم» و آیه 26 آل عمران«قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشأ;»

بر آنچه دارى در دست شاد مانه مباش وز آنچه از کف تو رفت از آن دریغ مخور

اشاره و تلمیح به آیه 23 حدید دارد«لکیلا تأسوا على مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم»

سنایى عزنوى

ابوالمجد مجدود بن آدم، شاعر و عارف فارسى زبان سده ششم هجرى نیز از جمله کسانى است که تأثیر پذیرى لفظى و معنوى زیادى از قرآن و حدیث در آثار او دیده مى شود. از جمله

هر چه دارى براى حق بگذار کز گدایان ظریف‏تر ایثار

سید و سر فراز آل عبا یافت تشریف سوره«هل اتى»

ز آن سه قرص جوین بى مقدار یافت در پیش حق چنین بازار

که«حل» یا«تحلیل» از سوره«انسان» یا«هل اتى» است که مفسران شیعه و سنى همه معتقدند در شأن حضرت على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) که در آیه 8 همین سوره مى فرماید:« و یطمعون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً»

آن دلبر عیار اگر یار منستى کوس«لمن الملک» زدن کار منستى‏

گویند که جز هیچکسان را نخرد یار من هیچ کسم کاش خریدار منستى‏

که اقتباس از آیه«لمن الملک الیوم الله الواحد القهار»(غافر، 40 . 16)؛ در ضمن«لمن الملک زدن» کنایه از مفاخره کردن و دعوت به مبازره است

خاقانى

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   246   247   248   249   250   >>   >