مقاله آشنایی با سبک هنری کوبیسم در pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله آشنایی با سبک هنری کوبیسم در pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله آشنایی با سبک هنری کوبیسم در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله آشنایی با سبک هنری کوبیسم در pdf :
آشنایی با سبک هنری کوبیسم
مقدمه:
کوبیسم cubism :
کوبیسم یا حجمگری یکی از سبکهای هنری است.
کوبیسم در فاصله سال های 1908-1907 به عنوان سبکی جدی در نقاشی و تا حد محدودتری در مجسمهسازی ظهور کرد،که از نقاط عطف هنر غرب به شمار می آید.
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط “پیکاسو” و “براک” بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد.
معرفی
واژه کوبیسم از ریشه Cube به مکعب اخذ شده. کوبیستها کوشش می کنند تا کلیت یک پدیده(وجوه مختلف یک شیء) را در آن واحد در یک سطح دو بعدی عرضه کنند،کوبیسم از این جهت مدعی رئالیسم بود،ولی نه رئالیسم بصری و امپرسیونیستی بلکه رئالیسم مفهومی.آنها همچنین در تلاش بودند تا ذهنیت خود را از اشیا و موجودات به صورت اشکال هندسی بیان کنند.از این رو آنچه را که در واقعیت است به گونه ای که در چشمان ما قابل رویت است نمی بینیم.
مراحل
کوبیسم به دو مرحله تقسیم می شود:
کوبیسم تحلیلی 12-1911
کوبیسم ترکیبی14-1912
در واقع میتوان گفت کوبیسم در پشت چشمان ماست
تاثیرات
این سبک جنبشی خلاق و زایا را به وجود آورد که به پیدایش حرکت ها و سبک های فراوانی در قرن بیستم منتهی شد،که از آن جمله فوتوریسم،اورفیسم،پوریسم(ناب گرایی)و ورتیسم را می توان نام برد.
هنرمندان
بجز ژرژ براک و پابلو پیکاسو که از آنها به عنوان آفرینندگان این سبک یاد شده، خوان گریس بخصوص پس از این دو و درغالب کوبیسم ترکیبی به خلق آثاری پرداخت یکی ار مشهورترین آثار نقاشی دنیا، گورنیکا، اثر پیکاسو و در سبک کوبیسم است.
در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.
در دومین مرحله (1912-1910) که آن را “کوبیسم تحلیلی” می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان “کوبیسم ترکیبی” آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.
کوبیسم بر جنبشهای انتزاعگرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
عکاسی کوبیستی:
در عکاسی کوبیستی از نوعی کلاژ بهره می گیرند، درهم ریختن فضای واقعی توسط چسباندن عکسهای مختلف از زوایای مختلف صورت( در پرتره کوبیستی) و چیدمان تصویری با استفاده از عناصر غیر همگون برای رسیدن به مفاهیم کوبیستی. همچون دیگر سبک های عکاسی نوعی ساختار شکنی تصویری با کم و زیاد کردن عناصر اصلی تصویر با اسلوب و ساختار کوبیسم در نقاشی، می توان گفت فضای پرسپکتیوی یا فضایی که از یک نقطه دید واحد نمایان شده است.
کوبیسم با همزمان کردن نقاط دید مختلف، یکپارچگی قیافه ی اشیاء را به هم می زند و به جای آن شکل«تجریدی» یا ( آبستره) را ارائه می کند. بدین معنا که عکاس کوبیست اشیاء را در آن واحد از زوایای مختلفی می بیند، اما تمامی تصویری را که دیده است به ما نشان نمی دهد. بلکه فقط عناصر و اجزایی از آنها را انتخاب و روی سطح دو بعدی تصویر می نمایاند. از این روست که یک اثر کوبیستی، مغشوش، درهم و غیر طبیعی جلوه می کند. بنابراین عکاس کوبیست که دیگر در بند یک نقطه دید واحد( مانند عکاسی رئال) نیست و می تواند هر شیئی را نه به عنوان یک قیافه ی ثابت بلکه به صورت مجموعه ای از خطوط، سطوح و رنگها ببیند. و با ترکیب این ابعاد عکس کوبیستی ارائه کند.
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط “پیکاسو” و “براک” بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
picasso_3musicians1921.jpg
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد.
در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.
در دومین مرحله (1912-1910) که آن را “کوبیسم تحلیلی” می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ بهمیان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان “کوبیسم ترکیبی” آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.
کوبیسم بر جنبشهای انتزاعگرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
پیکاسو و آغاز سبک کوبیسم
در 25 ماه اکتبر سال 1881، پابلو روییزپیکاسو، فرزند دون خوزه روییز پیکاسو و ماریا پیکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانیا به دنیا می آید.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ی هنرهای زیبا، طراحی تدریس می کرده. پابلو پیکاسو که هر دم تغییر روش در کارش داشته است،
در ناکجااباد هنر سیر می کرده و همه ی کوشش هایی را که برای طبقه بندی کارش در مقالات مفهومی یا در برگه دان های مورخان هنر به کار می رفته، به مبارزه می طلبید. وی در سراسر دهه های پربار گذشته، آثاری آفریده که از نظر شیوه بیان و شگرد کار، یکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکی که به گمان هنر مندان آن زمان دیر زمانی پیش از این در گذشته پیکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر می آوردند و وی همین عناصر را با دیگر عناصر در می آمیخته تا دستاوردهایی نو و پر شگفت پدید آورد.
در وجود این اسپانیایی کوتاه قد با آن چشمان سیاه و خیره، نه یک نقاش و صد نقاش و هر یکی نوآورتر و پر خیال تر از دیگری نهان شده بوده.
پیکاسو با ایستادگی بر آزادی هنر و حفظ استقلال استوار خود می خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خواری های بیشمار که کشیده بودند، انتقام بگیرد. وی کاشف دلاور و دم دمی مزاج، شیفته تجربه گری و سر انجام، هنرمندی بود که به نیروی درونی پویای خود برانگیخته می شده. در نزد نسل هنرمندان، آثار پیکاسو حکم دارو تلقی می شده، که همچون محرک نیرومند و شگرفی در وجود تاثیر می گذاشته و حتی توجه بی اعتنایان را بر می انگیخته. پیکاسو با نیروی حیاتی بی باکانه ای سنت هایی را که در واقع، جز مشتی از تعلیمات محافظت شده ی دانشکده هنر نبود، در هم ریخته. وی در دوران کودکی خویش، بسیار خودرای و چه بسا در خیلی از
منابع به عنوان فردی کله شق نام برده شده. به جای آن که به درس توجه کند، به ساعت خیره می شده و حرکت آهسته ی عقربه ها او را افسون می کرده است. او برای رقابت با پدرش، از سنین پایین، طراحی هایی را آغاز کرد که از نظر ترسیم خطوط و قدرت خارق العاده ی دید و تخیل، در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پیکاسو چنان شگفت آور بوده که بنا به گفته ی خود او پدرش که از هنر فرزند متحیر شده بود، قلم و تخته و رنگ خود را به او سپرده و اعلام کرده که دیگر هیچ گاه نقاشی نخواهد کرد. نخستین تصویرش که وی را به همگان شناساند. تصویر علم و نیکوکاری بود که پزشک راهبه ای را در کنار تخت یک بیمار علیل نشان می داد. این تصویر باعث شد که در سال 1897، وی در نمایشگاه هنرهای زیبای مادرید، نشان شایستگی دریافت کند: مسئله ای باعث شد تا خانواده اش، وی را به آکادمی سلطنتی سن فرناندو در
مادرید بسپارند، اما چیزی نگذشت که از آکادمی و آموزش های خشک آن خسته و به پرسه زدن در خیابانها مشغول شده. البته، گاهی نیز به موزه پرادو می رفت و در آنجا، به شدت تحت تاثیر هنر قرار می گرفت. وی اجباری درونی به نقاشی کردن در خود حس می کرده، اما نمی خواست صرفا از حالت های کلیشه ای مدل رونگاری کند. این احساس به پیوستنش به گروه نقاشان و نویسندگان شورشی آن زمان انجامید که در صدر شکستن سنت ها بودند.
جوانی او در روزگاری گذشت که تجارت آزاد جای خود را به سرمایه داری انحصاری می داد و تاثیر آن بر هنر و هنر مندان با تاثیر دوره های آرام و عادی تفاوت داشته است و هنرمندان را بر آن می داشت تا واکنشهای خود را نسبت به اوضاع و احوال مادی و ایدئولوژی پیرامون خود مورد ستایش قرار دهند: هنگامه ای که در آن، کهنه و نو در ستیزه خشونت باری درگیر می شوند.
پیکاسو در فوریه سال 1900، نخستین نمایشگاه خود را شامل طرح و رسم های دوستانش، برپا و در اکتبر همان سال، به همراه یکی از دوستانش برای نخستین بار به پاریس سفر کرده و در آنجا، از طریق لگا، سزان، وان گوگ و;;با آخرین پیشرفتهای صنایع هنری آشنا شده. از آثاری که در نتیجه ی این سفر خلق کرده بود، رقاصه غمگین و آسیاب گالت را می توان نام برد. دو سال پس از این سفر، یعنی در سال 1901، پیکاسو به همراه یکی از دوستانش نشریه ای به نام نشریه هنر جوان را منتشر می کند. این سال را آغاز دوره ی آبی زندگانی پیکاسو نام گذاری کرده اند. دورانی که شیوه کار وی تغییر کرد و آبی رنگ حاکم بر آثارش شده بود. در این دوره فقیران و
ناتوانان موضوعات نقاشی او را تشکیل می دادند. البته ، خود وی به اندازه ی تهیدستان پرده های نقاشی اش فقیر و بی چیز بوده. در ماه آوریل سال 1904، پیکاسو برای همیشه بارسلون را ترک و در پاریس اقامت می گزیند. در پاییز همان سال با فرناندو اولیویه آشنا می شود و تا 1911 با او زندگی می کند. در این دوران رنگ صورتی بر نقاشی های وی حاکم می شود و این دوره از زندگی او را دوران صورتی نامیدند. موضوع نقاشی هایش نیز تغییر کرده و به سراغ دلقک ها، آکروبات ها و مقلدان می رفته. پس از خلق تابلو دوشیزگان آوین یون، پیکاسومتوجه عناصر اصلی قرار دادی در طرح مضامین شد و این نقطه ی آغاز سبک کوبیسم بود. پیکاسو با الهام از کارهای سزان، طبیعت بی جان را به تصویر کشیده و در تابلوهایش متوجه اشکال هندسی شده. در سال 1909 بوده که وی نخستین منظره کوبیسم را خلق کرده. تابلو سر یک زن نمونه ای از این دوران بوده است.
در سال 1918، پیکاسو با الگا کولکوا، یکی از اعضای گروه باله در آن زمان ازدواج می کند. او دختر یک ژنرال روسی بوده و مراسم ازدواج آنها به رغم اعتقادات نه چندان محکم پیکاسو، در کلیسا انجام می شود. نتیجه این ازدواج پسری به نام پائلو بود که در سال 1921، به دنیا آمده. در این دوران پیکاسو به خلق نقاشی های مجسمه ای مشغول شده که شدیدا تحت تاثیر مکتب کلاسیک بوده است. ازدواج پیکاسو با الگا، در سال 1935 به جدایی منجر می شود و از معشوقه او ماری ترز والتر دختری به نام مایا به دنیا می آید.
بی قیدی زناشوئی پیکاسو مدتی طولانی در آن زمان به افسانه تبدیل مشود. به غیر از متعددی که پشت سر گذاشته بوده، هفت زن برای مدت ناپایداری در زندگی او نقش رسمی بانوی الهام بخش او را به عهده داشته اند، که او همه آنها را فریفته، عذاب داده و تحقیر کرده است. علت این جدایی های مکرر را برخی از مولفین بی گمان تربیت پیکاسو توسط زن ها، یعنی مادرش، عمه هایش و خواهرهایش دانسته اند که پیکاسو هر جند هم قدر این زن ها را می دانسته اما به همان اندازه از تسلط آنها به وی گریزان بوده. سر انجام در سال 1961، با ژاکلین روک ازدواج کرده. ژاکلین تنها زن ماندگار در زندگی او بوده که تا زمان مرگ پیکاسو همراهش بوده.
پیکاسو در 8 آوریل 1973، در اوج دلباختگی اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرکون شده بود. در سال 1986، با شلیک گلوله خودکشی کرد. البته، از نظر عام او چیزی را از دست نداده: چرا که این عمل ضروری، تنها وسیله خلاص شدن از بار سنگین بیست سال جنون هوس آلود بوده. دیوید دون کان که سال ها بهترین لحظه های آن ها را عکاسی کرده بود مرگ ژاکلین را چنین تفسیر کرد: این گلوله نبوده که او را از پای درآورده، بلکه خاطره پیکاسو او را کشت.
علاقه مندیهای نقاشان کوبیسم
کوبیسم ـ از نقاط عطف هنر غرب ـ جنبشی بزرگ در نقاشی و تا حدی محدودتر در مجسمهسازی قرن بیستم است. این سبک که قبل از جنگ جهانی اول توسط پیکاسو و براک در پاریس شکل گرفت، گرچه محدود به نقاشی و مجسمهسازی میشد، با این حال تأثیری بسزا بر توسعه و ترقی هنر مدرن گذاشت.
هنرمندان پیرو این سبک که ریشههائی نیرومند در هنر قومی ـ قبلیهای آفریقائی دارد، از تکنیکهای کُلاژ (وصلهچسبانی) و فرمهای هندسی استفاده میکنند. گاهی زوایائی مختلف از یک تصویر همزمان در تابلو نشان داده میشود.
هدف پیروان کوبیسم آن بود که با رویگردانی ریشهای از مفهوم هنر بهعنوان بازنمائی طبیعت ـ که پس از رنسانس بر نقاشی و مجسمهسازی غرب سلطه داشت ـ اجسام و احجام را، بیآنکه از شگردهای سهبعدی نمائی استفاده کنند، بر سطحی دوبعدی به تصویر درآورند. نقاشان کوبیست، آنقدر که اشیاء واقعی را باز مینمایاندند، بر نمودهای ظاهری آنها در مکان و زمانی خاص تأکید نمیکردند، بلکه میکوشیدند با بهرهگیری از خرد و شناخت خود، جنبههائی نادیدنی از پدیدارهای مختلف را به نمایش درآورند. بدین منظور، وجوه مختلفی از یک شکل در آنِ واحد به تصویر درمیامد. به عبارت دیگر صورتهای مختلف یک شیء به سطوح مختلف هندسی تجزیه میشد و سپس از دیدگاههای مختلفی ترکیب مجدد مییافت. کوبیسم از این منظر، مدعی رئالیسم بود، منتها نه رئالیسم بصری و امپرسیونیستی، بلکه رئالیسم واقعی.
مجسمههای آفریقائی و تابلوهای متأخر سزان از مهمترین منابع تأثیرگذار در پیدائی این سبک به شمار میروند اما درواقع با تابلوی «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو (1907) بود که حرکت این جنبش هنری آغاز شد و بعدها به دو مرحله تحلیلی (1912ـ1910) و ترکیبی (1914ـ1912) تقسیم گردید.
همکاری پیکاسو و براک که با جنگ جهانی اول پایان یافت، سبب شکلگیری حرکتها و سبکهای بسیار زیادی در قرن بیستم شد که از آن جمله، «فوتوریسم»، «اورفیسم»، «پوریسم» و «وُریتیسم» درخور ذکرند.
با توجه به پیشینه آثار هنری، مخصوصاً نقاشی، اغلب نقاشیهائی که در کنار نوآوری و جدید بودن، خصوصیات سنتی و مأنوس را عرضه کردهاند، سریعتر از کارهای افراطی و کاملاً نوجویانه، دوستدار و پیرو پیدا کردهاند؛ چنانکه در کوبیسم، سطوح هندسی به کار رفته در آثار پیکاسو و براک در شمار نوآوریهای آنها بود.
«زبان نوئی که پیکاسو و براک در آثار خود به آن دست یافتند، باعث تحولاتی چشمگیر در هنر نقاشی شد و آزادیهائی را برای هنرمندان به ارمغان آورد که قبلاً وجود نداشت؛ ازجمله: آزاد شدن آنها از قید و بندهائی که آن زمان، در بازنمائی دقیق پدیدهها و اشیا مرسوم بود، یا آزادی یافتنِ زبانی نو و ترکیباتی جدید برای به تصویر کشیدن طبیعت و زندگیشان.
از سوی دیگر، مرکزیت هنری پاریس و محفل کوچک هنرمندان فعال در جوار پیکاسو و براک، باعث موفقیت آنها در اشاعه این زبان نو شد. افزون بر این، به رغم تازگی کوبیسم، این هنر نو در زمانی مناسب پا به عرصه گذاشت، زیرا ارتباط خود را با هنر مرسوم پیشین قطع نکرد و برعکس، با جمع کردن مجموعهای از ریشههای متباین آن، ذهنیت موجود آماده و پذیرای کوبیسم شد.
در سال 1912 روش هنری پیکاسو و براک بکلی تغییر کرد و با پدید آمدن تابلوی «نقش اشیا همراه با حصیر صندلی» در سال 1914 که بعدها یکی از تابلوهای معروف پیکاسو به شمار آمد، عنوان کوبیسم ترکیبی به حوزه نقاشی وارد شد.
تابلوهای خلق شده بدین روش، چنانکه از نام آن برمیآید، نه برگرفته از طبیعت، بلکه ترکیبی از عناصر و مصنوعات بودند که سبب دگرگونی مفهوم کلی هنر نقاشی نیز شدند؛ زیرا تا آن زمان بویژه در فرانسه و انگلیس نقاشی در مفهوم کلی به معنای رنگ کردن یک سطح بود.
پیکاسو، در تابلوی یادشده عناصر تصویری روزنامه، پیپ، بطری و مانند آن را روی پارچه مشمعی نقشداری قرار داد که تا یکسوم تابلو را فرا گرفته بود و به رغم ساختگی بودن آن، واقعیترین و باورپذیرترین بخش تابلو به نظر میرسید.
گفتنی است که آثار «خوان گریس» در مرحله ترکیبی، اهمیتی در ردیف آثار پیکاسو و براک یافت.
استفاده از مواد و مصالحی غیر از مواد سنتی (خرت و پرتهائی که به نظر برخی شاید دون شأن هنر باشد)، به بازی گرفتن واقعیت نه برای رسیدن به یک زیبائی آرمانی، بلکه صرفاً به منظور تفریح و تفنن، انکار کلی همه فوت و فنّهای جاافتاده هنر نقاشی در قرون گذشته با استفاده از تکنیک کُلاژ، و سرانجام نفی تمام و کمال این اصل قرار دادی که «تابلوی نقاشی باید در برابر چشمان نظارهگر همچون پنجرهای ظاهر گردد که به فضائی خیالی گشوده میشود» دلائلی بر بدیع بودن کوبیسم بود.
افرادی که کوبیسم را نوعی شانه خالی کردن از بار مسئولیت پنداشته بودند، بسرعت زبان مونتاژ را یاد گرفتند و کوبیسم را که واقعنمایی عکاسیوار عناصر طبیعی را با کمپوزیسیونی قویاً غیرواقعنما تلفیق میکرد، بهعنوان هنری جامع و کامل پذیرفتند. بدین طریق، گسستگی و استفاده از زبانهای نامتجانس (از طریق ادغام عناصری از زندگی روزمره در اثر) به قراردادهای زبان (اکسپرسیون) هنر مدرن تبدیل شد و کوبیسم نقطه عطف و رهبر این حرکت بود.
شاید بتوان گفت که این جهان نو، همان است که کوبیسم قصد تصویر کردن آن را داشت، ولی گفتنی است که چنان بیان صریحی شاید زیاد بجا و درست نباشد، زیرا هر آنچه پیکاسو و براک خلق میکردند، واکنشی در برابر هنر زمانه پنداشته میشد. جالب اینکه در آثار آنها بر خلاف اثار دیگر هنرمندان این سبک، اثری از جلوههای تکنولوژی و پیشرفت انسان در صنعت، همچون اتومبیل، هواپیما، برج ایفل و دیگر مصنوعات ساخت بشر دیده نمیشود. با این حال، گسستگی و پیچیدگی نقاشیهای آنها و بازی راز آمیزشان با واقعیت عینی و ملموس از یکسو و علاقه آنان به خطوط مستقیم و شکلهای هندسی از سوی دیگر، موجب شد کوبیسم به سبک (یا مجموعهای از سبکها) تبدیل شود که بهطور کلی تداعیکننده واکنشی مثبت به جهان نو بودند.
در باب واژه «کوبیسم» لازم به یادآوری است که پیکاسو و براک بهعنوان پایهگذاران کوبیسم، کوچکترین اشارهای به این نام نداشتهاند و این کلمه، زمانی حالت برچسب نام یک جنبش هنری را یافت که گروهی از نقاشان (بدون حضور پیکاسو و براک) در سال 1911 آثار خود را در «سالن مستقلها» به نمایش درآوردند و روزنامهها عنوان نقاشان کوبیست را به آنها دادند. یک سال بعد از برپائی این نمایشگاه، دو تن از آنان (البر گلز و ژان متسینگر) نخستین کتاب را درباره «کوبیسم» منتشر کردند و در همان سال، نقاشیهای کوبیستی که در پاریس کشیده شده بودند، در سراسر اروپا (در شهرهای لندن، بارسلون، کلن، زوریخ، مونیخ، برلین، پراگ و مسکو) به نمایش درآمدند. گذشته از این، در سال 1913 مجموعه مقالات آپولینر درباره هنر پیشتاز با عنوان «نقاشان کوبیست» انتشار یافت و نمایشگاه بزرگی که به نام «نمایشگاه قورخانه» در شهر نیویورک برپا شد، کوبیسم را در سراسر آمریکا بر سر زبانها انداخت. البته خودِ واژه کوبیسم بهعنوان یک برچسب به تعبیر و تفسیرهائی دامن زد، به طوری که کوبیسم، اغلب هنر سادهسازی، توصیف میشد و نقاشانی که کارهایشان آکنده از شکلها و حجمهای هندسی بود، بیش از نقاشانی که هدفهای ظریفتری را دنبال میکردند، نماینده راستین این جنبش شناخته میشدند.
در پایان باید یادآور شد که در نگرش برخی نقاشان، کوبیسم راهی بود که آشکارا به انتزاع کامل میرسید. به نظر آنها کسانی که مایل نبودند این راه را تا انتها طی کنند، جرأت وانهادن سنت بازنمائی را نداشتند.
در 1 کلام سبک کوبیسم را همانطور که از اسمش پیداست سبک استفاده از مربع و مکعب می نامند !
و بنیان گذار این سبک به قولی پیکاسو در نقاشی و آپولیتر (شاعر فرانسوی) در ادبیات است !
کوبیسم در نقاشی
در 25 ماه اکتبر سال 1881، پابلو روییزپیکاسو، فرزند دون خوزه روییز پیکاسو و ماریا پیکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانیا به دنیا می آید.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ی هنرهای زیبا، طراحی تدریس می کرده. پابلو پیکاسو که هر دم تغییر روش در کارش داشته است،
در ناکجااباد هنر سیر می کرده و همه ی کوشش هایی را که برای طبقه بندی کارش در مقالات مفهومی یا در برگه دان های مورخان هنر به کار می رفته، به مبارزه می طلبید. وی در سراسر دهه های پربار گذشته، آثاری آفریده که از نظر شیوه بیان و شگرد کار، یکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکی که به گمان هنر مندان آن زمان دیر زمانی پیش از این در گذشته پیکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر می آوردند و وی همین عناصر را با دیگر عناصر در می آمیخته تا دستاوردهایی نو و پر شگفت پدید آورد.
در وجود این اسپانیایی کوتاه قد با آن چشمان سیاه و خیره، نه یک نقاش و صد نقاش و هر یکی نوآورتر و پر خیال تر از دیگری نهان شده بوده.
کوبیسم در شعر
نخستین شاعری که کوبیسم را با پیر وزی و موفقیت وارد ادبیات کرد گیوم آپولینر شاعر فرانسوی است.
اصولا آپولینر را باید پیشوای مسلم تمام سبکهای جدید و تندرو افراطی شمرد. او در سال 1910 به این فکر افتاد که شاعر نیز مانند نقاش کوبیست، به جای نشان دادن یک جنبه از هر چیز، بهتر است تمام جهتهای آن را نشان دهد.
در این گونه شعر ابتکار عمل به دست الفاظ میافتد و در آن نقطه گذاری از میان میرود و نحوه چاپ اشعار عوض میشود، چنانچه بعضی از اشعار آن به شکل دل، قطرههای باران و سیگار برگ و ساعت و غیره است.
همچنین شاعر در ساختمان جمله و قانونهای دستور زبان و برگزیدن وزنهای نادر و نامرسوم آزادی تام دارد. پس از مرگ آپولینر سوررئالیسم که درواقع دنباله و ادامه کوبیسم است پدیدار شد.
آندره سالمون، ماکس ژاکوب، پیر روردی و ژان کوکتو به این مکتب منسوب هستند.
مطلب بالا از دانشنامه ی آزاد ویکی پدیا گرفته شده است .
کلمات کلیدی :