مقاله اعجاز قرآن در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله اعجاز قرآن در pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله اعجاز قرآن در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله اعجاز قرآن در pdf

کلام خدا و کتاب خدا  
1) مقدمه  
2) معناى کلام  
3) معناى کتاب  
اعجاز قرآن  
اجر  
جزاء  
ابلیس  
آیات  
ایمان  
دنیا و آخرت  
صیام  
عقل  
” جلوه های اعجاز قرآن”  
درآمدی بر اعجاز صوتی قرآن  
تاریخچه حجاب  
مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن  
هدف و فلسفه حجاب  
حجاب چشم  
حجاب در گفتار  
حجاب رفتاری  
حجاب و عفت  
حجاب زنان سالمند  
حجاب نزد فاطمه زهرا  
منابع :  

کلام خدا و کتاب خدا

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است

کلید واژه‏ ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2]

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست)

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم

ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد – نه نهى – چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند

3) معناى کتاب

معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند

بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد

جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لآیات لقوم‏یتقون‏» (3) [جاثیه 5] و به جهت آنکه کتاب داراى آیات است و آیات گاهى در کتاب تدوینى‏و گاهى در کتاب تکوینى انفسى و گاهى در کتاب تکوینى آفاقى ثبت‏شده‏اند، خداى‏تعالى فرموده است: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه‏الحق‏»

اعجاز قرآن

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن، موضوعی است که قدرت بشری از دریافت دقیق آن ناتوان بوده و از توضیح کامل وبیان آن در می ماند. به عنوان نمونه تعدادی از تناسبهای عددی آیات قرآن را بیان می نمائیم

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن، موضوعی است که قدرت بشری از دریافت دقیق آن ناتوان بوده و از توضیح کامل وبیان آن در می ماند. به عنوان نمونه تعدادی از تناسبهای عددی آیات قرآن را بیان می نمائیم

اجر

واژه)اجر: مزد(: 108 بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه )فعل: کار( آمده است

جزاء

کلمه)جزاء: پاداش- کیفر( 117 بار در قرآن به کار رفته و )مغفرت)334 بار. پس آمرزش دو برابر کیفر به کار رفته است!

ابلیس

در قرآن لفظ ابلیس 11 بار آمده و عیناً به همین تعداد، یعنی 11 بار، فرمان به استعاذه )پناه بردن به خدا( تکرار شده است

آیات

واژه ) آیات: نشانه ها( 382 بار در قران آمده وبا توجه به اینکه واژه ) الناس:مردم( 241 بار و )الملائکه: فرشتگان(86 بار و )عالمین: جهانیان( 73 بار در قرآن بکار رفته، کلمه)آیات( به اندازه مجموع واژه های )ناس- ملائکه و عالمین( به کار رفته است

ایمان

)ایمان( و مشتقات آن 811 بار در قرآن به کار رفته و لفظ )علم( و مشتقات آن 782 بار و مترادف )علم( یعنی)معرفت( با مشتقاتش 29 مرتبه در قرآن آمده است. در نتیجه )علم ( و)معرفت( و مشتقات آن دو، مجموعاً 811 بار تکرار شده اند که مساوی با لفظ )ایمان( به کار رفته اند

بِرّ

لفظ برّ) نیکی( و تمام مشتقاتش 20 بار در قرآن آمده که با واژه )ثواب( و مشتقاتش برابر است

جحیم

کلمه جحیم) دوزخ( 26 بار در قرآن تکرار شده که برابر با لفظ عقاب )کیفر( می باشد

حرث

واژه حرث) کشت)14 بار در قرآن آمده، و به همین اندازه واژه زراعت ( کشاورزی) به کار رفته است

دنیا و آخرت

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله تربیت اولیه حضرت علی (ع) در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تربیت اولیه حضرت علی (ع) در pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تربیت اولیه حضرت علی (ع) در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تربیت اولیه حضرت علی (ع) در pdf

تربیت اولیه آن حضرت  
اشهد ان محمدا عبده و رسوله.  
هو البکاء فى المحراب لیلا هو الضحاک اذا اشتد الضراب  
الهى ما عبدتک طمعا للجنه و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعباده.  
شجاعت و هیبت على علیه السلام  
اغمد السیف متى قابله‏ کل من جرد سیفا و شهر (1)  
منابع :  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تربیت اولیه حضرت علی (ع) در pdf

(1)نهج البلاغه کلمات قصار

(2)  بحار الانوار جلد 45 ص

(3)ارشاد مفید جلد 1 باب 3 فصل

 (4) افکار امم

(5) امالى صدوق مجلس 32 حدیث

(6) کشف الغمه ص

(7) منتهى الامال جلد 1 ص 44 نقل بمعنى

 (8) غایه المرام طبع قدیم ص 509ـفضائل الخمسه جلد 1 ص

(9) شیعه در اسلام نقل از مناقب خوارزمى ص 92ـتلخیص الریاض جلد 1 ص

(10) امالى صدوق مجلس 18 حدیث 9 با تلخیص عبارات

(11) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص

(12) نهج البلاغه کلمات قصار

تربیت اولیه آن حضرت

و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یکنفنى فى فراشه;

(نهج البلاغه خطبه قاصعه)

ابوطالب پدر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از کودکى فنون سوارى و کشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد

چون پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در کودکى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت کفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود

فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى کامل داشت بطوریکه در هنگام فوت فاطمه رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید

چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشکر و قدردانى از فداکاریهاى عموى خود در صدد بود که بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى کمک و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد

اتفاقا در آنموقع که على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مکه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یک خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشکال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را که دوران رضاع و کودکى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تکفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میکرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند

ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند که سالى در مکه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب که توانگر و مالدار بود فرمود که برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى کمک و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یک از ما یکى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل کریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات کردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بکنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (1)

نکته‏اى که تذکر آن در اینجا لازم است اینست که على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیکه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تکفل،یک جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود که گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود که در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى که رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و کمال اشتیاق را داشت زیرا

على را قدر پیغمبر شناسد بلى قدر گهر زرگر شناسد

البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که آیه علمه شدید القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مکتب ربوبى (چنانکه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد

على علیه السلام از کودکى سر گرم عواطف محمدى بوده و یک الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت که رشته محکم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود

على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریکه در اندک مدتى تمام حرکات و سکنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت

دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حرکات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى کودکانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلکه از همان کودکى در فکر عظمت بود و رفتار و کردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یک تکامل معنوى و نمونه یک عظمت خدائى بود

على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت کفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلکه یک صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اکثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را که در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعکس میساخت و فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران کودکى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد که على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداکارى در راه حق و حقیقت گردید

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است

اشهد ان محمدا عبده و رسوله

براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد

تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند

با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفه و وضع ایمان على فى کفه لرجح ایمان على (1)

یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند

على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد

على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !

على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!

على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،

هو البکاء فى المحراب لیلا هو الضحاک اذا اشتد الضراب

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله امام علی (ع) در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله امام علی (ع) در pdf دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله امام علی (ع) در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله امام علی (ع) در pdf

مقدمه            
پیشگفتار            
بررسی علی (ع) در ادیان مختلف      
ترجمه متن انگلیسی            
علی (ع) و پیشگویی حضرت داوود      
علی (ع) و استمداد حضرت سلیمان (ع)         
ترجمه لوح سلیمان          
از سفارشات امام علی (ع) به فرزندش حسن بن علی (ع)      
فرمان امیر المومنین علی (ع) به مالک اشتر            
خطبه شقشقه                 
منابع و ماخذ                 

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله امام علی (ع) در pdf

ایلیا                           حکیم سید محمود سیاکلوتی وترجمه آقای سید محمد مختارشاهی

نهج البلاغه                سید رضی

نهج البلاغه                فیض الاسلام

فرهنگ نهج البلاغه   مصطفی رحیمی نیا

دیوان شهریار             سید محمد حسن بهجت تبریزی متخلص به شهریار

مقدمه

آن شب مکه حال و هوای دیگری داشت ، زمینش ، آسمانش و مردمانش گویی همه   بی قرار بودند ، حتی پرندگان مهاجر و پرستوهای مهاجر که شب هنگام از آسمان مکه می گذشتند گویی نوعی جذابیت و کشش در آن سرزمین حس می کردند و آنجا را امن یافتند . آن شب هر پرنده مهاجر که از آسمان مکه گذر می کرد تا ، ناخودآگاه قصد فرود آمدن داشت تمام موجودات آن دیار را احساس امنیت و آرامش شگفتی داشتند گویا نخل ها تکبیر می گفتند وحلقه ذکر بسته بودند و صدای تکبیر و تحلیلشان به آسمان بلند بود مردگان گویا آهنگ خروج از قبور داشتند و پهلوانان نامی عرب و عجم اضطراب خاصی وجودشان را احاطه کرده بود ، بارالها این چه سری است مردم آن دیار قلبهایشان تند تر می تپید و گرمای عجیبی سر تاسر وجودشان را فرا گرفته بود ، همگی از پس روزنه های خانه شان آسمان را می نگریستند ، ستارگان می درخشیدند و لبخند     می زدند ، نور عجیبی خانه ابوطالب را در برگرفته بود ابوطالب بی قرار بود ، فاطمه بنت اسد مضطرب و بی قرار بود ، محمد مصطفی نیز شادمان وبی قرار بود همسایگان در انتظار تولد فرزند ابوطالب بودند . آن شب جبرئیل و میکائیل به همراه جمعی از آسمانیان در زمین فرود آمده بودند آنها نیز بی قرار بودند و منتظر عطر خوشی نقصان مکه را معطر کرده بود ، گویا عالم بی قرار بود ، همسایگان در انتظار فرزند ابوطالب بودند ، مدتی گذشت تا اینکه با حادثه شگفتی که رخ داد مردم در ترس و اضطراب فرو رفتند ، خانه کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد وارد خانه خدا شد ، سرانجام پس از روزها نگرانی برای دومین بار کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد با طفلی نورانی که بر روی دست داشت خارج گردید و طفل را بدست پدر داد اما کودک زیبا و نورانی چشم گشود تا هنگامی که در آغوش گرم محمد رسول خدا قرار گرفت چشم باز کرد و زبان به حقانیت خدا و رسولش گشود . علی ابن ابیطالب با لبخندش جانی تازه به محمد مصطفی بخشید

 آری علی آمد آیینه تمام نمای حق آمد ، خوبان آمد و خطب العارفین آمد ، آمد که معنای حقیقی نیکی و عدالت و مروت و شجاعت و معرفت را به جهانیان بفهماند ودر وصفش همین جمله بس که

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

پیشگفتار

بهترین فرصت برای عرض ادب بر صاحت مقدس ابوالائمه و صاحب لوای غدیر. آنچه       که امروز حضرت علی (ع)پیروش می خواهد شادی مقطعی نیست.آنچه که مربوط شود به همین زمان ومکان وبعد از گذشت ساعتی اثری نماند از بزرگداشت مقام عالی حضرت مرتضی علی (ع) بلکه باید در این فرصت تبعیت کنیم در فکر و عمل به آن بزرگوار که شیعه در لغت به معنای پیرو آمده است که دنبال می کند آن شخصیت مهم آسمانی را در همه فراز و نشیب زندگی

ماهر چه داریم از علی ( ع ) است اگر خدا را می شناسیم به توسط نسخه های توحیدی است که او آنچه خدا را می خواهد و می خواند به ما می آموزد و انسانیت در وجود ما حرکت دارد به خاطر تعلیم و تربیتی است که در کوی محبت وعشق آن حضرت       یافته ایم. حیات مقدسی که خداوند اولیائش را در آن قرار می دهد در عدالت خلاصه می شود که یکی از اسامی حق تعالی عادل است و معنای عدل در وجود نازنین علی ( ع ) است . علی برای ما در 13 رجب نیست بلکه در تمام ساعات زندگی است ، اکثرا” در 13 رجب و 21 رمضان به دنبال مولی هستند

خیلی افراد به ظاهر او را پذیرفته اند ، نامش را با القاب وعناوین بسیاری می برند اما در عمل صفرند . نام علی  ( ع ) اگر بدون حضرت  ( ع ) باشد یک اقیانوس معنی دارد اگر ما طرفدار علی هستیم و راست می گوییم ، بیاییم پای سفره فرهنگ علی بنشینیم و دنیا را از دریچه ای که علی بر ایمان می گشاید بنگریم و الا تعارفات خشک بدرد نمی خورد و چه فایده نه علی به تعارفات جامعه نیاز دارد و نه تعارفات خالی درد جامعه را دوا می کند

ما وظیفه داریم که خودمان را از هر وابستگی به غیر از علی جدا کنیم ، هر کسی که ادعای تشیع دارد شیعه نیست ، همه ادعا دارند عادلند وهمه ادعا دارند مومن و نمازگزارند ولی فرمود ( شیعه من شایَ علیُ ) آن کسی که آب نمی نوشد مگر به نسخه علی ، به بستر نمی رود مگر به حکم علی ، قلمبه دست نمی گیرد مگر به فتوای علی  سخن نمی گوید ، مگر با مجوز علی ، او شیعه است

ای علی که جمله عقل و دیده ای                              شمه ای واگو از آنچه دیده ای

بازگو ای باز عرش خوش شکار                              تا چه دیدی این زمان از کردگار

درود خدا بر تو ، روز ی که چشم به جهان گشودی ، دوران پربرکتی که زیستی و روزی که دیده از جهان فرو بستی ای علی ، ای عصاره خلقت و ای نمونه بودن

ای که سراسر زندگانیت فریاد حق بود و تمام کلامت پیام عدالت

بلند باد دستی که سبزی ایمان تو را به انسانها هدیه می آورد و همیشه گویا با زبانی که حقیقت تو را می سراید . کیست که فضائل تو را بشنود و در برابر آن سر تعظیم فرود نیاورد و کدام صاحبدلی است که اوصاف بی بدیل تو را گوش فرا دهد و از جان ودل به آن عشق نورزد

حقانیت تو نیروئیست که هر حق جوئی را به سوی خود جذب می کند و شراره عشقت  آتشی است که هر قلبی را می گذارد ، هر جا دلی است به یاد تو می تپد و هر جا چشم حق بینی است ، به حقانیت تو خیره می گردد

نام بلند تو را در چهارسوی خاک ، نه تنها پیروان عاشقت آتشی است که هر جا قلبی را می گدازد ، هر جا دلی است به یاد تو می تپد و هر جا چشم توحید بینی است به حقانیت تو خیره می گردد . نام بلند تو را در چهار سوی خاک نه تنها پیروان عاشقت ، که هر آزاده و زنده دلی ، با مجد و عظمت یاد می کند تو آن نخل بلندی هستی ، که ریشه در آسمانها دارد و آن رود خروشانی که تا ابدیت جاریست ، بی تردید حضور تو بر خاک و آئینه های ادراک سرمدیست . أی معنویت نامکشوف و ای سپید تر از سپیده

سینه های موحدان حق پرست با شراری از آتش حقیقت تو سوزان است و عارفان خداجو ، در خلوت راز و نیاز خویش نام تو را زمزمه می کنند و ساکنان طریق هدایت   به راهنمایی تو می پویند

اندیشه از عظمت تو حیران است و منطق از تنوع اوصاف تو سرگردان ، ای نیها وری که در اقیانوس وجود خویش ، عشق و شمشیر ، زهد و سیاست ، علم و عمل ، جهاد و ریاضت و بالاخره ماده و معنا را یکجا فراهم آوردی

ای که زبانت در گفتن حق همان اندازه بی پروا و قاطع بود که شمشیرت در برانداختن باطل . قرنها از سخنان روح بخشت می گذرد ولی هنوز کلامت به روانی باران در جویبار اندیشه ها و در سرزمین روحها ، گلهای زندگی و حیات را می رویاند

هنوز پیروان عاشقت ، زنگارهای دل را در زلال کلامت می شویند و این راه پر پیچ و خم را به مدد صحیفه نورت می پویند . ای معلم انسان و ای راهنمای بزرگ تاریخ

تو به انسانها زندگی و به تاریخ عدالت و به مجریان و مظلومان قیام و حرکت آموختی    به ما آموختی که بنده کسی نباشیم چرا که آزاد آفریده شده ایم

به ما آموختی که هر ستمگر را دشمن باشیم و هر ستمدیده را یاور

به ما آموختی که خدا را نه از ترس ونه برای پاداش که به جهت شایستگی عبادت کنیم.3 به ما آموختی که همه در برابر حق مساویند و با ید با همگان به عدالت رفتار کنیم چرا که یا با ما در دین برادرند و یا در آفرینش برابر ، به ما آموختی که به شمشیرها صبور باشیم ولی بر زنجیرها هرگز

اینها و هزاران گلواژه دیگر از باغهای حکمت توست که حیات و زندگی پیروان راستینت را زیبایی و طراوت تازه بخشید و روح و روانشان را با شبنم گلهای بی خزان ما معطر ساخته است و از خدا می خواهیم تا در شناخت بیشتر این فرامین توفیقمان دهد و شایستگی عمل به آنها را عطایمان فرماید

1-   نامه 31 نهج البلاغه فیض الاسلام

2-    نامه 47 نهج البلاغه فیض الاسلام

3-    نامه 53 نهج البلاغه فیض الاسلام

بررسی علی در ادیان مختلف

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه در pdf دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه در pdf

مقدمه             
تعلیم و تعلم               
فضیلت علم               
ارزش علم                  
تربیت در نهج البلاغه             
نهج البلاغه یک کتاب تربیتى        
ابعاد اساسى شخصیت على علیه السلام      
بعد شناخت             
بعد جامعیت            
بعد وحدت              
نکته هاى تربیتى در نهج البلاغه جنبه عقلانى در شخصیّت آدمى   
عقل و تفکر در نهج البلاغه           
علم و تفکر            
تربیت و عادت                      
تنبیه و پاداش      
تقوا و تربیت      
نتیجه     

مقدمه

الحمدلله رب العالمین وصلی‏الله علی سیدنا وحبیب قلوبنا وطبیب نفوسنامحمدصلی الله علیه وآله وآله الطاهرین ولاسیما بقیه الله فی‏الارضین واللعنه علی اعدائهم اجمعین الی‏یوم الدین

قال الله عزوجل: لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته‏ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین[1];

خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خود آنها در میان آنان برانگیخت که بر آنهاآیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعت وحقایق حکمت‏بیاموزد، هر چند که قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند

موضوع تعلیم و تربیت «انسان‏» است و طراحی نظام صحیح و جامعی برای تعلیم وتربیت انسان، تنها از ناحیه وحی ممکن خواهد بود. قرآن کتاب انسان سازی و علی‏علیه السلام‏ترجمان و مبین قرآن است. [2]

چه کسی غیر از آن حضرت می‏تواند مفسر کتاب خدا باشد؟ همو که اعلم به وحی وسنت و سیره نبوی و اسبق به ایمان و اقرب به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله است. [3]

در قسمتی از خطبه قاصعه در معرفی خود می‏فرماید

من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه‏های بلند درخت‏قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم; شما به خوبی موقعیت مرا از نظر خویشاوندی و قرابت ومنزلت و مقام ویژه نسبت‏به رسول خدا می‏دانید: او مرا در دامن خویش پرورش داد; من کودک بودم،او همچون فرزندش مرا در آغوش خویش می‏فشرد و در استراحتگاه مخصوصش جای می‏داد،بدنش به بدنم می‏چسبید و بوی پاکیزه او را استشمام می‏کردم; غذا را می‏جوید و در دهانم‏می‏گذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود ;

من همچون سایه‏ای به دنبال آن حضرت حرکت می‏کردم و او هر روز نکته تازه‏ای‏از اخلاق نیک برای من آشکار می‏ساخت و مرا فرمان می‏داد که به او اقتدا کنم. مدتی از سال،مجاور کوه حرا می‏شد، تنها من او را مشاهده می‏کردم و کسی جز من او را نمی‏دید. در آن روزغیر از خانه رسول خدا، خانه‏ای که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت. تنها خانه‏آن حضرت بود که او و خدیجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذیرفته بودیم. من نور وحی و رسالت رامی‏دیدم و نسیم نبوت را استشمام می‏کردم. به هنگام نزول وحی بر رسول خدا، صدای ناله‏ای‏را شنیدم; از آن حضرت پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش‏مایوس گردیده; تو آنچه را که من می‏شنوم می‏شنوی و آنچه را می‏بینم می‏بینی، تنها فرق میان‏من و تو این است که تو پیغمبر نیستی، بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر قرار داری; من همواره‏با او بودم ; [4]

در جای دیگر می‏فرماید

یا کمیل ان رسول الله‏صلی الله علیه وآله ادبه الله وهو ادبنی وانا اؤدب المؤمنین و اورث ادب المکرمین; [5]

ای کمیل! پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله را خدا تربیت کرد و آن حضرت مرا تربیت نمود و من نیز اهل ایمان‏را تربیت نموده و آداب پسندیده را به آنها یاد می‏دهم

پس در وادی حیرت و سرگردانی انسانها بین مذاهب و مکاتب گوناگون، گوش جان به‏فرمان مطاع مبارکش می‏سپاریم که فرمود

فاستمعوا من ربانیکم واحضروه قلوبکم واستیقظوا ان هتف بکم; [6]

به سخن مرد خدا و مربی الهی خویش گوش فرا دهید و دل‏های خود را در پیشگاه او حاضرسازید و هنگامی که به خاطر احساس خطر فریاد می‏کشد، بیدار شوید

برای بررسی صحیح و مفید مبحث «تعلیم و تربیت‏»، از دریای بیکران معارف الهی‏نهج‏البلاغه بهره‏مند خواهیم گشت و گرچه غور در این بحر عظیم و استخراج مرواریدهای‏درخشان آن غواص ماهری را باید، لکن

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید

ما در این نوشتار، «تعلیم و تربیت‏» در نهج ‏البلاغه را در دو بخش و هر دو بخش را در دوفصل مورد بررسی قرار داده‏ایم. امید است مقبول درگاه خدای تعالی و مورد استفاده‏خوانندگان گرامی قرار گیرد. [7]

بخش اول: تعلیم و تعلم

ارزش علم

1 فضیلت علم

2 ترغیب و تشویق به فراگیری دانش

3 نکوهش جهل و نادانی

1 فضیلت علم

علم، میراثی گرانبها

قال‏علیه السلام: العلم وراثه کریمه والآداب حلل مجدده والفکر مرآه صافیه; (1)

دانش، میراثی گرانبها و آداب، زینتی دایمی و فکر، آیینه‏ای است صاف و شفاف

در این حکمت استعاراتی به کار رفته است

1 از «علم‏» تعبیر به «میراث‏» شده، به این مناسبت که همان‏گونه که فرزند، مال وثروت را از پدر به ارث می‏برد، هر عالمی هم علم و دانش را از استادش به ارث برده.از آن‏جا که در میراث دانش خصوصیتی است که در میراث مال وجود ندارد، میراث‏علم به کرامت و ارزشمند بودن توصیف شده: «وراثه کریمه‏». منشا این خصوصیت،بقای علم و فنای مال و ثروت است. مالی را که فرزند از پدر به ارث می‏برد در معرض‏فنا و نابودی است، در حالی‏که علم و دانش باقی و از خطراتی که مال را تهدید می‏کنددر امان است

در سایر روایات نیز از علم تعبیر به میراث و از علما تعبیر به ورثه شده است

قال امیرالمؤمنین‏علیه السلام: العلم وراثه کریمه والآداب حلل حسان والفکر مرآه صافیه والاعتبارمنذر ناصح وکفی بک ادبا لنفسک ترکک ماکرهته لغیرک; (2)

دانش، میراثی ارزشمند و آداب، زیوری نیکو و فکر، آیینه‏ای درخشنده و شفاف و حوادث‏عبرت‏انگیز بیم دهنده و اندرزگوست و برای تادیب خویشتن همین بس که آنچه برای دیگران‏نمی‏پسندی ترک کنی

عن ابی عبدالله‏علیه السلام قال: ان العلماء ورثه الانبیاء وذلک ان الانبیاء لم یورثوا درهماولادینارا وانما اورثوا احادیث من احادیثهم فمن اخذ بشی‏ء منها اخذ حظا وافرا فانظروا علمکم‏هذا عمن تاخذونه فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال‏المبطلین وتاویل الجاهلین; (3)

دانشمندان و علمای دینی وارثان پیامبرانند، زیرا انبیا از خود درهم و دیناری به ارث‏نمی‏گذارند و آنچه از خود باقی می‏گذارند احادیثی است از احادیث آنها، هر که از آن احادیث‏برگیرد، بهره فراوانی برده; پس مواظب باشید دانش خود را از چه کسی می‏گیرید. همانا در بین مااهل بیت در هر دوره جانشینان عادلی هستند که تغییر دادن افراطی‏ها و بدعت‏گذاری خرابکاران وتاویل نادانان را از دین برمی‏دارند

2 از آداب و اخلاق پسندیده، به زیورهای متجدد و دایمی تعبیرگردیده، به این‏جهت که فضایل برای نفس زینت و زیورند، همان‏طوری که لباس و زیور آلات‏زینت‏بدن انسان می‏باشد. توصیف این زیورهای باطنی به تجدد و دوام، به این جهت‏است که به علت رسوخ در نفس، دایمی و با انسان همراه است

3 از فکر، تعبیر شده به «مرآه صافیه‏»; یعنی آیینه درخشنده و شفاف، زیراهمان‏طوری که آیینه شفاف، اشکال و صورت‏های مقابل خود را به خوبی منعکس‏می‏نماید، فکر انسان نیز پرده از مجهولات تصوری و تصدیقی او برداشته و آنها رامعلوم می‏کند و به تعبیر بعضی از شارحان نهج‏البلاغه، فکر به منزله اصطرلابی (4) است روحانی. (5)

شارح بحرانی‏رحمه الله در توضیح این حکمت و کلام نورانی می‏گوید

الثالثه عشر: العلم وراثه کریمه وهو فضیله النفس العاقله وهو اشرف الکمالات التی تعتنی‏بها وبحسب ذلک کان وراثه کریمه من العلماء بل کان اکرم موروث ومکتسب واراد الوراثه‏المعنویه کقوله تعالی: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من آل یعقوب (6) ; ای العلم والحکمه

الرابعه عشر: والآداب حلل مجدده واراد الآداب الشرعیه ومکارم الاخلاق واستعار لها لفظ‏الحلل المجدده باعتبار دوام زینه الانسان بها وتجدد بهائه وحسنه وتهذیب نفسه علی استمرارالزمان بلزومها واستخراج محاسنها کالحلل التی لایزال تجدد علی لابسها

الخامسه عشر: والفکر مرآه صافیه والفکر قد یراد به القوه المفکره وقد یراد به حرکه هذه‏القوه مطلقا ایه حرکه کانت وقد یراد به معنی آخر وعنی هنا القوه نفسها واستعار لها لفظ المرآه‏باعتبار انها اذا وجهت نحو تحصیل المطالب التصوریه والتصدیقیه ادرکها وتمثلت‏بها کما یتمثل‏فی المرآه صور مایحاذی بها; (7)

سیزدهم: دانش، میراثی ارزشمند است وفضیلت و ارزشی است‏برای انسان. علم و دانش ازبهترین کمالاتی است که مورد توجه است و به همین جهت میراثی گرانبها و ارزشمند از دانشمندان،بلکه گرانبهاترین چیزی است که از علما به ارث می‏رسد و به دست می‏آید. منظور از میراث، میراثی‏معنوی است، همان‏طوری که در قول خدای تعالی: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من‏آل یعقوب، میراث به معنای علم و حکمت است

چهاردهم: آداب زینت‏های دایمی و همیشگی است. منظور آداب شرعی و فضایل اخلاقی‏است و این‏که از آداب تعبیر به زینت‏های دایمی شده، به این مناسبت است که آداب همیشه با انسان‏همراه است و ارزش و شخصیت انسان را استمرار می‏دهد، مثل زینت‏هایی که دایما آنها را می‏پوشد

پانزدهم: فکر، آیینه‏ای شفاف و درخشنده است، فکر گاهی به معنای قوه تفکر و گاهی به معنای‏فکرکردن و گاهی به معنای دیگر به کار می‏رود و در این‏جا به معنای قوه تفکر است و این‏که از فکر،تعبیر به آیینه شفاف شده، به این خاطر است که همان‏طوری که آیینه شفاف هر چه را در مقابل داردنشان می‏دهد، فکر هم مطالبی را که به آن عرضه می‏گردد نشان می‏دهد; یعنی از مبادی، انسان را به‏مراد می‏رساند

سعادت انسان در افزودن علم است

سئل عن الخیر ما هو؟ فقال‏علیه السلام: لیس الخیر ان یکثر مالک وولدک ولکن الخیر ان یکثرعلمک; (8)

از امام‏علیه السلام سؤال شد که خیر چیست؟ در جواب فرمودند: خیر این نیست که دارایی وفرزندانت زیاد شود، بلکه خیر آن است که دانش و علمت افزون گردد

[1] -) آل عمران (3) آیه 164

[2] – نهج‏البلاغه، خطبه 125: «هذاالقرآن انما هو خط مستور بین‏الدفتین لاینطق بلسان ولابد له من ترجمان.»

[3] -یکی از فضایل امیرالمؤمنین‏علیه السلام حدیث اشباه است که مورد اتفاق فریقین می‏باشد. علامه امینی در جلد سوم الغدیر، صفحه 355 تحت عنوان «حدیث الاشباه‏» می‏نویسد: «هذا الحدیث الذی رواه الحموی فی معجمه نقلا عن تاریخ ابن بشران قد اصفق علی روایته الفریقان غیر ان له الفاظا مختلفه و الیک نصوصها: اخرج امام الحنابله احمد عن عبدالرزاق باسناده المذکور بلفظ: من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی فهمه و الی ابراهیم فی خلقه و الی موسی فی مناجاته و الی عیسی فی سنته و الی محمد فی تمامه وکماله فلینظر الی هذا الرجل المقبل فتطاول

 [4] – برای مطالعه ادله برتری علی‏علیه السلام بر سایر صحابه، رجوع کنید به یوسف‏بن مطهر حلی، کشف‏المراد فی تجرید الاعتقاد، المساله السابعه فی ان علیاعلیه السلام افضل‏الصحابه

 [5] -نهج ‏البلاغه، خطبه 192

[6] -بحارالانوار، ج‏77، ص‏268

 [7] -نهج ‏البلاغه، خطبه 108

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله تواضع و فروتنی در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تواضع و فروتنی در pdf دارای 14 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تواضع و فروتنی در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تواضع و فروتنی در pdf

اشاره  
ترجمه  
تفسیر و جمع‏بندى  
تواضع و فروتنى در روایات اسلامى  
1- تعریف تواضع  
2- تواضع و کرامت انسان!  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تواضع و فروتنی در pdf

1- تصنیف غررالحکم، شماره 5148، صفحه‏249 و شرح غررالحکم، صفحه 232، شماره 5920

2- کنزالعمال، حدیث 690

3- تنبیه الخواطر(مطابق نقل میزان الحکمه، جلد 4، حدیث 21825); محجه البیضاء، جلد6، صفحه 222

4- بحارالانوار، جلد 72، صفحه‏119، حدیث 5

5- تحف العقول، صفحه‏363

6- مکارم الاخلاق، صفحه 51

7- غررالحکم، 4614 -4613

8- غررالحکم، 4302

9- کنزالعمال،5719

10- بحارالانوار، جلد 72، صفحه 121

11- همان مدرک، جلد 2، صفحه 62

12- کنزالعمال، حدیث‏8506

13- اصول کافى، جلد 2، صفحه 122، حدیث‏6

14- معراج السعاده، صفحه 300

15- کافى، جلد 2، صفحه 124

16- بحارالانوار، جلد 75، صفحه‏176

17- فهرست موضوعى غرر، جلد7، صفحه 405(چاپ دانشگاه تهران)

18- المحجه البیضاء، جلد6، صفحه 271(با کمى تلخیص)

اخلاق در قرآن جلد دوم صفحه 69 آیت الله مکارم شیرازى

اشاره

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و تمجید از علم جداى از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است

با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحثهاى مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تکبر و استکبار گفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت‏بین تکبر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدین است نه وجود و عدم. هم تکبر یک صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکى الزاما همراه با نفى دیگرى باشد

در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مى‏خوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع; به وسیله تواضع با تکبر که ضد آن است مقابله کنید». (1)

با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و آیات مربوط به مساله تواضع را گلچین کرده، مورد بررسى قرار مى‏دهیم(هر چند آیاتى که به کنایه یا به ملازمه به آن اشاره مى‏کند بیش از اینها است)

1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله على المؤمنین اعزه على الکافرین; (سوره‏مائده،آیه‏54)

2- و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سوره‏فرقان،آیه‏63)

3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سوره‏شعراء،آیه‏215)

ترجمه

1- اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد(به خدا زیانى نمى‏رساند;) خداوند به زودى جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند

2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)

3- (اى پیامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر(و نسبت‏به آنها تواضع و مهربانى کن)

تفسیر و جمع‏بندى

در نخستین آیه مورد بحث‏سخن از گروهى از مؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهى هستند هم خدا را دوست مى‏دارند و هم محبوب پروردگارند

یکى از اوصاف بارز آنها این است که در برابر مؤمنان متواضعند: (اذله على المؤمنین) و در برابر کافران نیرومند و قوى هستند (اعزه على الکافرین)

«اذله‏» جمع «ذلول‏» و «ذلیل‏» از ماده «ذل‏» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملایمت و تسلیم است در حالى که «اعزه‏» جمع «عزیز» از ماده «عزه‏» به معنى شدت است، حیوانات رام را «ذلول‏» مى‏گویند چون ملایم و تسلیمند و «تذلیل‏» در آیه ذللت قطوفها تذلیلا اشاره به سهولت چیدن میوه‏هاى بهشتى است

گاه ذلت در مواردى به کار مى‏رود که معنى منفى دارد و آن در جایى است که از سوى غیر به انسان تحمیل مى‏شود وگرنه در ماده این لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت کنید)

به هر حال آیه فوق دلیل روشنى بر اهمیت تواضع و عظمت مقام متواضعین است، تواضعى که از درون جان انسان برخیزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بنده‏اى از بندگان خدا باشد

در دومین آیه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست که در طى آیات سوره فرقان از آیه‏63 تا آیه 74 دوازده فضیلت‏بزرگ براى آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان مى‏دهد همان گونه که «تکبر» خطرناک‏ترین رذائل است، تواضع مهمترین یا از مهمترین فضائل مى‏باشد، مى‏فرماید

«بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند» (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا)

«هون‏» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اینجا به خاطر تاکید است، یعنى آنها چنان آرام و متواضعند که گویى عین تواضع شده‏اند و به همین دلیل در ادامه آیه مى‏فرماید: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)»

و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست مى‏فرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما; آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند(و به بندگى و عبادت مى‏پردازند)»

«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» مى‏گوید: «هون‏» دو معنى دارد یکى از آنها خضوع و نرمشى است که از درون جان انسان بجوشد که این شایسته ستایش است(سپس به آیه مورد بحث اشاره مى‏کند) و در حدیث نبوى آمده است المؤمن هین لین. (2) دوم خضوع و تذللى است که از سوى دیگرى بر انسان تحمیل شود و او را خوار کند

ناگفته پیداست که منظور از الذین یمشون على الارض هونا این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفى هرگونه کبر و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن که ساده‏ترین کار است آشکار مى‏شود، زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا به لاى گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند تا آنجا که در بسیارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مى‏توان به بسیارى از صفات اخلاقى او راه برد

آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعى که در تمام ذرات وجودشان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است و اگر مى‏بینیم خداوند در آیه‏37 سوره اسراء به پیامبرش دستور مى‏دهد «و لاتمش فى الارض مرحا; روى زمین با تکبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیست‏بلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگى و عبودیت‏خداست

در سومین آیه روى سخن رابه پیامبر(ص) کرده،مى‏فرماید:«بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند پایین بیاور و(تواضع و محبت کن); واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین‏»

«خفض‏» بر وزن «خشم‏» در اصل به معنى پایین آوردن است و «جناح‏» به معنى بال مى‏باشد. بنابراین «و اخفض جناح‏» کنایه از تواضع آمیخته با محبت است، همان‏گونه که پرندگان هرگاه مى‏خواهند به جوجه‏ هاى خود اظهار محبت کنند بال و پر خود مى‏گسترانند و آنها را زیر بال و پر مى‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور بود بدین گونه مؤمنان را زیر بال و پر خود بگیرد!

این تعبیر بسیار ظریف و پر معنى نکات مختلفى را در عبارت کوتاهى جمع کرده است

جایى که پیامبر مامور به تواضع آمیخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تکلیف افراد امت روشن است چرا که پیغمبر سرمشق و الگو و «اسوه‏» براى همه امت است

شبیه همین تعبیر در آیه 88 سوره حجر نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید: واخفض جناحک للمؤمنین که باز مخاطب در آن شخص پیامبر است و مامور مى‏شود براى مؤمنان «خفض جناح‏» و تواضع آمیخته با محبت داشته باشد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   86   87   88   89   90   >>   >