سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقاله نقش توجه در یادگیری در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله نقش توجه در یادگیری در pdf دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نقش توجه در یادگیری در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله نقش توجه در یادگیری در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله نقش توجه در یادگیری در pdf :

نقش توجه در یادگیری

اگر مجبور شوید برای نجات زندگیتان به یک مبارزه واقعی دست بزنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه عکس العملی نشان خواهید داد و چه کار خواهید کرد؟
در مورد این موضوع شما هم اغلب فکر کرده اید اگر درگیر یک مبارزه واقعی شوید خیلی سریع شخص مهاجم را به شدت مصدوم می کنید (و حتی شاید او را به قتل برسانید) اگر چنین اتفاقی بیفتد و به پای میز محاکمه کشیده شوید در جواب خواهید گفت که خود هیچ مسئولیتی در قبال عملی که انجام داده اید نمی پذیرید و حملات مهاجم را بی اراده و بدون آگاهی و کنترل ذهنی پاسخ داده اید و آن باعث مرگ او گشته نه شما.
آن زمانی است که شما بدون آگاهی ذهنی و کنترل فکری عملی را انجام می دهید در آن لحظه شما فقط فاعل هستید مثلا وقتی شما توپی را به سوی من پرتاپ می کنید دست من بدون تفکر و اراده به سوی توپ دراز می شود و آن را می گیرد. یا زمانی که کودک یا حیوانی به سوی اتومبیلتان می‌دود پایتان بی اختیار روی پدال ترمز فشار وارد می آورد زمانی که شما ضربه ای بر من وارد می کنید من قبل از برخورد ضربه از خود دفاع می کنم و خود با ضربه ای جواب می دهم ولی این کار بدون فکر و تصمیم قبلی صورت می گیرد آن خود اتفاق می افتد.
این حالتی از ذهن است که ژاپنی ها آن را موشین می نامند که از لحاظ لغوی به معنای فکر نکردن است. بنا به گفته استادان ذن ، موشین به معنی عمل کردن است در حالی که فاعل از خود عمل جدا گشته و هیچ نوع تفکری در اصل عمل دخالت ندارد . زیرا عمل غیرارادی و بسیار آزاد است . وقتی موشین در کار باشد ذهن از کاری به کار دیگر می‌رود و همانند چشمه ای جاری می شود و فضای خالی را در ذهن پر می کند.
چگونه شخصی به مرحله فکر نکردن دست می یابد؟
پاسخ این سئوال را می توان اینچنین داد که : فقط به واسطه تمرین های مداوم تا آن حد که شما قادر به انجام کاری بدون تقلای ذهنی شوید آن وقت شما به طور خودکار عکس العمل نشان می دهید.
ذهن بایستی همیشه در جریان باشد زیرا وقتی که ذهن در جایی متوقف می‌شود یعنی آن جریان قطع می شود وقتی که جریان قطع شود وقفه ای ایجاد می شود که برای کارایی بهتر ذهن بسیار مضر است اما در مورد شمشیر زنان این امر برابر با مرگ است.
وقتی یک شمشیر زن رو به روی حریفش قرار می گیرد نه در مورد حریفش می‌اندیشد نه در مورد حرکات شمشیر دشمنش او در حالی که تمامی فنون را به دست فراموشی سپرده است آماده پیروی از دستورات ضمیر ناخود آگاهش است شخص خود را به عنوان گرداننده شمشیر در نظر نمی گیرد وقتی او شمشیر می زند این خود شخص نیست که چنین می کند بلکه شمشیری که در دست اوست ناخودآگاه و غیرارادی عمل می کند.
آیا متوجه منظور شدید؟
بعضی از حرکات شما به طور اتفاقی درست از آب در می آید . موشین کار خود را می کند در آن لحظه می فهمید که به جای محدود کردن ذهن و متمرکز کردن آن بر روی کاری که انجام می‌دهید اجازه جاری شدن و رها شدن را به آن می دهید . پاسخ های شما از ضمیر ناخودآگاه و سریع است و این نتیجه ساعتها تمرین و اعتماد و تکیه بر معلم و تعلیماتش می باشد .
وقتی احساس می کنید که موشین را آموخته اید برای مبارزه آماده هستید سرشار از حس اعتماد و با اطمینان به اینکه اگر چه شکست ناپذیر نیستید ولی دست کم قوی هستید که این حس شما کاملا اشتباه و بسیار خطرناک نیز هست چرا که شما فکر می کنید که درسی را فرار گرفتید ولی پس از آن مثل همه ، نکته اساسی درس را فراموش می کنید شما با اندیشیدن به آن راه را بستید زمانی که شما در مورد به نمایش در آوردن مهارت یا شکست دادن حریفتان می اندیشید، آگاهی شما با عملیاتتان تداخل می کند و باعث می شود شما مرتکب اشتباه گردید چنین احساسی را نباید داشته باشید خودآگاهی باید تابع تمرکز حواس باشد در حالی که ذهنتان بایستی آزادانه حرکت کند و به فوریت به هر وضعیت و حالتی پاسخ دهد بنابراین هیچ اراده ای از خود شخص دخالت نمی کند.
برای مثال: اگر دچار ترس شدید ذهنتان از حرکت باز خواهد ماند در نتیجه حرکت جسمانی شما متوقف می شود و نهایتا شکست خواهید خورد اگر ذهنتان معطوف به شکست یا پیروزی بر حریفتان گردد شما در اعمال و واکنشها به صورت خودکار ناتوان خواهید ماند بایستی بگذارید ذهنتان آزادانه عمل کند توجه شما به ایجاد هماهنگی و دستیابی به آن جلب می شود و جریان ذهن شما مختل می شود.
حال شما کلید حل معمای ذن را در دست دارید: وقتی آن را بجوئید آن را نمی یابید.
اگر توجه شما صرفا به سوی حمله و یا دفاع جلب گردد ذهن شما متوقف خواهد شد این افکار ، منفذی را به وجود می آورند که سوکی یا وقفه نامیده می شود بدین وسیله این افکار به نفع حریفتان است چرا که شما نمی توانید به سرعت پاسخ حریف را بدهید و با او مقابله کنید.
اما چگونه می توان این مانع را برداشت؟
بدترین کار ممکن غلبه کردن بر مانع است بهترین کار ممکن پذیرفتن آن است معمولا مانع خود به خود برطرف می شود.
آیا راه دیگری برای رها کردن افکارمان وجود ندارد؟
چرا ، تمرینهای خود را ادامه دهید بنابراین شما بدون اراده عمل خواهید کرد به جای اینکه هوشیارانه عمل کنید .
آیا تا به حال توجه کرده اید که چگونه یک ورزشکار ماهر به سادگی عملی را انجام می‌دهد؟
آموزش و تمرین ناشی از تلاش آگاهانه است و ورزشکار نمونه چنین روشی در پیش می‌گیرد.
اسکی بازها تنها زمینی را که روی آن قرار دارند احساس می کنند و درصورت نیاز تعادل خود را بدون آنکه فکر کنند حفظ می کنند این یعنی “موشین”.
تمرینهایی برای تقویت تمرکز
• پس از چند روز از انجام این تمرینات، باید نتایج آن قابل توجه باشد.
اما مثل هر تمرین دیگری، بالا و پایین و سطح های مختلف دارد.
• این تمرینات برای سایر فعالیت های شما هم موثر خواهد بود.
الان اینجا باش
این روش ساده اما کلیدی بسیار موثر است.
وقتی متوجه شدید فکرتان منحرف شده است، به خودتان بگویید
“الان اینجا باش”
و به آرامی توجه خودتان را به موضوعی که می خواهید برگردانید.
به عنوان مثال:
شما دارید مطالعه می کنید و ناگهان متوجه می شوید که حواس شما به سایر تکالیفتان، به یک خاطره و یا به این واقعیت که گرسنه هستید پرت می شود. در این هنگام به خود بگویید
“الان اینجا باش”
و به آرامی با نگاه کردن به سوالات، خلاصه برداری ها، نقشه‌های فکری، عناوین مطالب و غیره تمرکز خود را به موضوع مطالعه برگردانید و هر قدر که ممکن است آن را حفظ کنید.
اگر دوباره فکرتان منحرف شد، با خود بگویید
“الان اینجا باش”
و به آرامی توجه خودتان را به موضوع برگردانید و این تمرین را مرتبا تکرار کنید، مطمئن باشید که جواب می دهد!
سعی نکنید یک فکر خاص را از ذهنتان بیرون نگه دارید. مثلا همینطور که نشسته اید سعی کنید به هیچ وجه در مورد کلوچه فکر نکنید. در این هنگام در ذهن خود احتمالا این فکر تکرار می شود که “من نباید در مورد کلوچه فکر کنم، من نباید در مورد کلوچه فکر کنم;” و این باعث می شود تا این فکر برگردد.
وقتی شما سعی می کنید که در مورد یک چیز خاص فکر نکنید باعث می شود تا آن فکر برگردد. بهتر است به جای این کار توجه خود را به موضوع اصلی منعطف کنید.
شاید لازم باشد تا این تمرین را صدها بار در هفته انجام دهید. به تدریج شما متوجه می شوید که بازه های زمانی بین مواقعی که فکرتان منحرف می شود هر چند روز یکبار بیشتر و بیشتر می شود. به همین خاطر بردبار باشید و به این تمرین ادامه دهید. پس از مدتی نتیجه آن شما را شگفت زده خواهد کرد.
سعی نکنید دائما در مورد پیشرفت خود قضاوت کنید. همین که تمرین را مرتبا انجام می دهید به این معنی است که در مسیر صحیح قرار گرفته اید و می توانید به خود بگویید که کار لازم را انجام داده اید. تمرینات برای اینکه نتیجه خود را نشان دهند به زمان احتیاج دارند و البته به دلیل اینکه ذهن هیچوقت وضعیت ثابتی ندارد، نتیجه تمرینات دچار افت و خیزهای زیادی می شود.
زمان افکار و نگرانی‌ها
تحقیقات ثابت کرده است که افرادی که برای خود زمان افکار و نگرانی ها تخصیص می دهند پس از چهار هفته 35 درصد کمتر دچار نگرانی و حواس پرتی می شوند.
1 یک زمان خاص روزانه برای فکر کردن در مورد نگرانی‌ها تخصیص دهید
در مورد افکاری که دائما به فکر شما می‌آیند و مزاحم تمرکزتان در کارها می شوند فکر کنید.
2 وقتی که متوجه یک فکر مزاحم می شوید
به خودتان یادآوری کنید که یک زمان مخصوص برای فکر کردن در مورد آن دارید.
3 بگذارید فکر مزاحم از شما دور شود
شاید از روش “الان اینجا باش” استفاده کنید.
4 به قرار خود برای زمان افکار و نگرانی‌ها عمل کنید
تا در مورد مسائلی که فکر شما را مشغول می کند فکر کنید و نگران شوید.
به عنوان مثال ساعت 45 تا 5 بعدازظهر را برای زمان افکار و نگرانی های خود تعیین کنید. حال در هر زمان دیگری از روز که نگران چیزی شدید و فکرتان منحرف شد، به خودتان یادآوری کنید که زمان مخصوصی برای آن نگرانی دارید. سپس بگذارید تا آن فکر در آن زمان از ذهنتان خارج شود و توجه خود را به موضوع اصلی برگردانید.
اندازه‌گیری میزان حواس پرتی
یک کارت کوچک با ابعاد حدودا 7 در12 سانتیمتر تهیه کنید. دو خط که کارت را به سه قسمت تقسیم کند در آن رسم کنید و هر یک از قسمتها را با نامهای “صبح”، “بعد از ظهر” و “شب” نامگذاری کنید.
حال از این به بعد هر وقت که فکرتان از موضوع اصلی منحرف شد یک علامت در قسمت مربوطه در کارت بزنید. برای هر روز یک کارت مجزا در نظر بگیرید و آن را همیشه همراه خود داشته باشید. بعد از مدتی ملاحظه خواهید کرد که همینطور که با انجام تمرینات مهارتهای شما در تمرکز حواس بیشتر می شود، از تعداد علامت ها هم کاسته می شود.
از انرژی درونی‌تان بهترین استفاده را ببرید
چه مواقعی انرژی درونی شما در بالاترین حد است؟ در چه ساعاتی احساس می کنید سطح انرژی شما پایین است؟ سخت ترین درسهایتان را در ساعاتی که انرژی درونی تان بالاست مطالعه کنید. مثلا اگر احساس می کنید در ساعات اولیه شب بیشترین هوشیاری را دارید، مشکل ترین درسهایتان را در این ساعات مطالعه کرده و درسهای آسان تر را به ساعات بعدی موکول کنید.
اکثر افراد درسهای مشکلشان را به آخرین ساعات که معمولا در آن خسته هستند موکول می کنند و همین امر باعث مشکل‌تر شدن ایجاد تمرکز می شود. اگر شما هم این عادت را دارید آنرا کلا برعکس کنید، درسهای مشکل در ساعات اوج انرژی و درسهای آسانتر و آنهایی که به آن علاقه دارید را به دیگر ساعات موکول کنید. انجام همین کار به تنهایی می تواند کمک بسیار موثری برای بهبود تمرکز شما باشد
تجسم تمرکز آور
به عنوان یک تمرین قبل از اینکه مطالعه‌تان را شروع کنید به مواقعی که تمرکز کردن برای شما دشوار نیست فکر کنید. مهم نیست که چه موقعیتی را تجسم می کنید، فقط سعی کنید خود را در آن موقعیت ببینید و احساس کنید.
با قرار دادن خود در آن موقعیت قبل از هر مطالعه، آن تجربه را دوباره بدست می‌آورید و سپس بهتر می توانید مطالعه خود را آغاز کنید.
روانشناسی گفتگو و فکری

دلیل آن‌که به ما دو گوش و یک دهان عطا شده است اینست که بیشتر گوش کنیم و کمتر حرف بزنیم.
«زنو، فیلسوف یونانی قرن پنجم پیش از میلاد»
هنگام گفتگو با دیگران از این تدبیر استفاده کنید تا بتوانید وضعیت موجود را بهتر درک کنید و واکنش مناسبتری نشان دهید. کاملاً طبیعی است که بدبینی در اغلب انسان‌های پرخاشگر، سبب خود درگیری می‌شود و به همین سبب آن‌ها دائماً در حال رد نظرات دیگران هستند. آن‌ها بیش از اندازه به تشخیص و رای خود اعتماد دارند که این در واقع، بر اثر عدم اعتماد در وجودشان رخنه کرده است. اگر شما به اندازه کافی به دیگران اعتماد نداشته باشید، تنها کسی هستید که باید ضرر و زیان این احساس خود را بپردازید. شخص بدبین تمام حرف‌هایش را با اشاره به خود شروع می‌کند، مثل: من، برادر من، مال من و ; این عدم اعتماد به دیگران و اعتماد بیش از اندازه نسبت به خود، غالباً سبب می‌شود که او به این‌که دیگران چه می‌گویند و یا چه کاری انجام می‌دهند، کمتر توجه کند.
آیا درست است که به جای گوش کردن به حرف دیگران و درک کردن موقعیت موجود، دائماً در این اندیشه باشید که بعداً چه بگویید؟ چنین است که هم کلام شدن با انسان‌های پرخاشگر، دیگران را مایوس و عصبانی می‌کند. آن‌ها دائماً می‌خواهند عقیده خود را تحمیل کنند و هرگز سعی نمی‌کنند حرف‌ها و عقاید دیگران را بشنوند. آن‌ها غالباً قبل از این‌که طرف مقابل امکان تمام کردن جمله‌اش را د‌اشته باشد، حرف او را قطع می‌کنند و حرف خودشان را می‌زنند. همان‌طور که جورج – اف – بوکلی سعی داشت جمله‌ای را در حضور او تمام کند، همین که ویل میان حرف او دوید، بوکلی با ناراحتی گفت: «جورج، گمان می‌کنم خودم در دنیا ماهرترین کسی هستم که می‌داند چگونه جمله‌اش را به پایان ببرد!»
حتی زمانی که گوینده نیاز به پاسخ ندارد و صرفاً در حال بیان حادثه است، شخص پرخاشگر سعی می‌کند موضوع را تغییر دهد و موضوع بحث را برخود متمرکز کند. مثلاً هنگامی که گوینده در مورد مسافرت فرزند خود همراه با دوستانش به واشنگتن صحبت می‌کند، شخص پرخاشگر موضوع را این‌گونه تغییر می‌دهد: «عجب! پس حالا بذار من برات بگم که دو سال پیش خواهرزاده‌ام وقتی داشت به فرانسه می‌رفت، چه اتفاقی براش افتاد.»
خود را مرکز توجه قرار دادن، اطلاعات، قضاوت‌ها و نصایح خود را برتر از دیگران دانستن و به گفته‌های دیگران توجه نکردن، از مهمترین دلایلی است که سبب می‌شود مرتباً شخص پرخاشگر در ارتباطاتش با دیگران دچار مشکل و عصبانیت شود. حتی می‌توان گفت دلیل به خشم آمدن این‌گونه افراد در مصاحبه‌های استخدامی نیز همین امر است. جان برفوت (روان‌شناس) معتقد است: «یکی از بهترین موقعیت‌ها برای اندازه‌گیری میزان پرخاشگری افراد، هنگامی است که در مصاحبه استخدامی شرکت می‌کنند.»
برای جلوگیری از افرایش خشم که سبب دادن پاسخ‌های خشمگینانه می‌شود و برای آن‌که از مصاحبه نتیجه مثبت گرفته شود، باید یاد بگیریم که شنونده خوبی باشیم و با قدرت و در سکوت به حرف‌های دیگران گوش بدهیم.
تنها کاری که باید انجام دهید این است که خوب گوش کنید و همان‌طور که گفتیم، این کار بسیار آسان است. وقتی کسی صحبت می‌کند، مستقیماً در چشم‌هایش خیره شوید و کمی به سمت او متمایل شوید و با دقت و علاقه به حرف‌های او گوش فرا دهید. در این هنگام سعی کنید چهره شما حالت اشتیاق به خود بگیرد و هرگز حرف گوینده را قطع نکنید. همیشه صبر کنید تا حرف دیگران تمام شود و بعد شما حرف خود را شروع کنید.
درست است که در آغاز، متمرکز کردن فکر بر واژ‌ه‌ها و جمله های گوینده بسیار مشکل است. زیرا شما نیز درگیر و مجذوب اندیشه‌ای هستید و این واکنش کاملاً طبیعی است. مهم این است که بتوانید از اشتیاق ابراز عقیده خود را مهار و تمام حواس خود را به مطالب گوینده معطوف کنید. چنانچه تمرکز خود را از دست دادید، اجازه ندهید که این وضع شما را ناراحت کند، بلکه خیلی ساده دوباره فکر خود را به آن‌چه می‌شنوید متمرکز کنید.
نتیجه این می‌شود که نه تنها قدرت شما برای فهم و درک ظاهر مطلب افزایش می‌یابد، بلکه عمق پیامی را که گوینده سعی دارد به شما منتقل کند، نیز به خوبی دریافت خواهید کرد. بنابراین، وقتی شخصی مشتاقانه مشغول صحبت راجع به مسافرت فرزندانش است، به جای قطع کردن حرف او و توضیح راجع به مسافرت فرزند خودتان، صبر کنید حرفش را کاملاً تمام کند و آن‌گاه مثلاً بگویید: «بسیار عالی است! می‌بینم که از این بابت خوشحالید.»
واضح است که شنونده خوب بودن کار دشواری است. باید از قضاوت کردن دوری کنید. دائماً باید نسبت به گفتار گوینده هوشیاری نشان دهید و هر زمان خواستید در مورد گوینده قضاوت کنید، آرام به خود بگویید، ول کن! و بلافاصله توجه خود را به او و حرف‌هایش معطوف دارید.
اطلاعات واقعی که گوینده به شما می‌دهد، حتماً حاوی پیامی احساسی است. لازم نیست تمام واقعیت را یک جا درک کنید. بلکه باید سعی کنید که حرف او را قطع نکنید و به سؤال‌پیچ ‌کردن ا‌و نپردازید.
بعد از مدت کوتاهی که ساکت باشید و حرف نزنید، ممکن است فکر کنید که اطلاعات جالب یا نصایح بسیار مفیدی دارید که باید عرضه کنید. در این هنگام، باید اشتیاق خود را کنترل کنید و فقط با هوشیاری، بدون یک کلمه حرف! به مطالب گوینده گوش کنید، زیرا ممکن است هنوز حقایق را کاملاً درک نکرده باشید و مطلب، درست برای شما تفهیم نشده باشد. حتی اگر تمامی مطلب را هم درک کرده باشید، ممکن است نصیحت و راه حل‌های شما به درد او نخورد. شاید او اصلاً به نصیحت احتیاج نداشته باشد و فقط خواهان همدردی و همدلی شما باشد. بعداً اگر فهمیدید که طالب نصیحت شماست، می‌توانید به موقع به او یاری کنید. ولی در این مقطع بهتر است فقط گوش کنید.
وقتی کلام گوینده پایان یافت، سعی کنید آنچه شنیده‌اید به خاطر بیاورید. آسان ترین راه این است که آنچه شنیده‌ایدیک بار با واژگان خودتان تکرار کنید. مثلاً: «منظور شما این است که ;؟»
گاهی ممکن است برای روشن شدن موضوع، به طرح سؤالاتی نیاز داشته باشید. اگر چنین بود، به پاسخ‌آن‌ها گوش کنید تا گوینده بتواند پیام خود را آن‌طور که مایل است به شما منتقل کند. اگر باز هم موفق نشد، توضیح بیشتری ا‌ز او بخواهید. به این ترتیب، هم موضوع برایتان روشن و واضح خواهد شد و هم گوینده از توجه شما نسبت به گفته‌هایش خوشحال می‌شود.
شنونده خوب بودن بدین معنا نیست که نتوانید به موقع گوینده خوبی هم باشید. اما اکنون شما یک شنونده هستید و هر گاه گوینده بودید، به دنبال شنونده‌ای باشید که به حرف‌هایتان خوب گوش کند. یادتان باشد که کاملاً به این مطلب مهم توجه کنید.
اگر شنونده‌ی خوب بودن باعث بهبود ارتباط شما با دیگران شده است، تعجب نکنید و اگر می‌توانید به گوینده نشان دهید که پیامش را کاملاً درک کرده‌اید، بزرگترین توفیق را در ارتباط متقابل به دست آورد‌ه‌اید.
همه‌ی آنچه گفتیم، دریافت‌های نو و تاز‌ه‌ای نیستند، چنانچه در حدود دو هزار سال پیش خردمندی یهودی چنین گفته است: «برای افراد عاقل، سکوت خوب است و برای آدم‌های احمق خوب‌تر است ; حتی یک احمق هم وقتی ساکت است، عاقل به نظر می‌رسد.» و نیز کنفوسیوس در این باره می‌گوید: «انسان خوب کسی است که به کم حرف زدن و سریع عمل کردن شهره باشد.»
پس اگر بتوانیم در هنگام صحبت کردن دیگران بتوانیم ساکت باشیم و گوش کنیم، نه تنها برا‌ی آن‌ها ارزش قائل شده‌ایم، بلکه با تمرین این تدبیر، خرد خود را نیز افزایش داده‌ایم.
فکر نکردن در ذهن
اگر مجبور شوید برای نجات زندگیتان به یک مبارزه واقعی دست بزنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه عکس العملی نشان خواهید داد و چه کار خواهید کرد؟
در مورد این موضوع شما هم اغلب فکر کرده اید اگر درگیر یک مبارزه واقعی شوید خیلی سریع شخص مهاجم را به شدت مصدوم می کنید (و حتی شاید او را به قتل برسانید) اگر چنین اتفاقی بیفتد و به پای میز محاکمه کشیده شوید.
سبکهای یادگیری

1- سبک یادگیری دیداری
65 درصد جمعیت را شامل می گـردد. خــصوصیات این نوع
افراد به قرار زیر است:
* بـا مشـاهـده و تـرکیـب تـصـاویـر بـا اطلاعات، اطلاعات را
بخاطر می سپارند.
* بـرای بـرقـراری ارتـبـاط با دیگران و همچنین سازماندهی
اطلاعات از تصاویر، نقشه ها و نمودارها استفاده میکنند.
* مـعـمـولا بـرای بـه خـاطـر آوردن مطـلبی چشمان خود را برای تجسم آن در ذهن خود
میبندند.
* معمولا افرادی مرتب و منظمی میباشند.
* اینگونه افراد در تجسم اشیاء، طرحها و نتایج در ذهن خود توانا میباشند.
* معمولا در کلاس درس نیمکتهای ردیف جلو را اشغال میکنند.
* تمایل به برداشتن یادداشت های مفصل و با جزئیات فراوان دارند.
* جذب کتابهای مصور میگردند.
* در بخاطر آوردن لطیفه ها مشکل دارند.
* برای برجسته ساختن نکات کلیدی از ماژیکهای با رنگ روشن استفاده میکنند.
تکنیکهای یادگیری:
1- در روند آموزش از رنگها، تصاویر، اشکال، نمادها، اسلایدها و جداول استفاده کنید.
2- برای یادگیری بهتر به حرکات و چهره آموزگار نگاه کنید.

3-یک محیط آرام و بدون سرو صدا را برای مطالعه برگزینید.

2- سبک یادگیری شنیداری
30 درصد جمعیت را شامل می گـردد. خصوصیات این گونه
افراد به قرار زیر است:
* تمایل دارند بیشتر با اصوات و موسیقی سرو کار داشته
باشند.
* قادرند ریتم و تن صدا را تشخیص دهند.
* از طریق گوش دادن یاد میگیرند.
* برای به خاطر سپردن اطلاعات آنها را با یک صدای خاص ترکیب میکنند.
* در محیطهای شلوغ و پر سرو صدا تمرکز خود را از دست میدهند.
* به یادداشت برداشتن تمایلی ندارند.
* تمایل دارند مطالب را با صدای بلند بخوانند.
* برای بخاطر سپردن مطالب دروس خود را با صدای بلند مکررا روخوانی میکنند.
تکنیکهای یادگیری:
1- در مباحث گروهی کلاس خود مشارکت کنید.
2- از اصوات و موسیقی در یادگیری خود بهره گیرید.
3-عوض نت برداری از ضبط صوت برای ثبت مطالب کمک بگیرید.
3- سبک یادگیری جنبشی-بساوایی
5 درصد جمعیت را شامل میـگـردد. خصوصیات این گروه به
قرار زیر است:
* بـرای یادگیری و بخاطر سپردن اطلاعات از جسم و حس
لامسه خود بهره میگیرند.
* به فعالیتهای بدنی و ورزش علاقه مندند.
* در هـنگام بر قراری ارتباط و گفتگو مکررا دستهای خود را
تکان داده و از ژستهای جسمانی استفاده میکنند.
* از آنکه در کلاس درس بی حرکت بنشینند و به درس گوش دهند بیزارند.
* برای یادگیری و بخاطر سپردن اطلاعات به تحرک و تمرینات عملی نیازمندند.
* هنگام مرور مطالب درسی خود مرتبا راه میروند و نکات کلیدی را با صدای بلند تکرار میکنند.
تکنیکهای یادگیری
1- در حین یادگیری آدامس بجوید.
2- برای یادگیری بهتر از حس لامسه، حرکت و تمرینات عملی بهره گیرید.
3-حین یادگیری موسیقی گوش دهید.
نظر اجمالی بر یادگیری مفاهیم
یادگیری مفاهیم و اصول شالوده فعالیتهای ذهنی آدمی را می‌ریزند. ما از راه مفهوم آموزی دنیا را در ذهن خود خلاصه می‌کنیم و با ایجاد ارتباط میان آنها ، پدیده‌های هستی را می‌شناسیم و به تفکر می‌پردازیم. مفاهیم عناصر اصلی اصول و قوانین را تشکیل می‌دهند و اصول و قوانین به نوبه خود تار و پود نظریه‌ها و اندیشه‌های انسان را می‌سازند. به عبارتی هر فرد یا آدمی پیش از آنکه بتواند به محرکها و رویدادهای محیط خود پاسخ مناسبی بدهد باید با مفاهیم در خود و مربوط آشنایی کافی داشته باشد. چنانکه اگر بخواهیم مساحت یک مربع مستطیل یا دایره را بدست آوریم باید با مفاهیم طول و عرض یا شعاع ، مجذور و عدد پی آشنا باشیم.
اهمیت یادگیری مفاهیم
دی چکو و کرافورد (1974) چندین مورد را در رابطه با تاثیر یادگیری مفاهیم در زندگی انسانها توضیح داده‌اند:

1 مفاهیم پیچیدگی محیط را کاهش می‌دهند.
2 مفاهیم ما را در شناسایی اشیا محیط پیرامون مان یاری می‌دهند.
3 مفاهیم نیاز به یادگیری مکرر را کاهش می‌دهند.
4 هر گونه آموزشی به یاری مفاهیم امکان پذیر است.
روش آموزش مفاهیم
چون مفاهیم نادرست موجب اندیشه و استدلال نادرست می‌شوند، به این جهت در آموزش آنها باید دقت کافی بکار برد. روش آموزش مفاهیم را در هفت مرحله می‌توان شرح داد. این مراحل بر مراحل عمومی آموزش مبتنی هستند:

1 مرحله اول: عملکردی را که پس از آموزش مفهوم از یادگیرنده انتظار دارید در آغاز درس بیان کنید؛ در یادگیری مفاهیم ، عملکرد مورد نظر معمولا به صورت توانایی یادگیرنده در شناسایی مثالهای تازه مفهوم یاد گرفته شده بیان می‌شود. بنابراین لازم است یادگیرندگان قبل از شروع یادگیری بدانند در طول یادگیری چه چیز را یاد خواهند گرفت و بعد از اتمام یادگیری چه عملکردی باید داشته باشند.

2 مرحله دوم: از تعداد ویژگیهای مفاهیم پیچیده کم کنید و ویژگیهای مهم را بارزتر جلوه دهید؛ برخی از مفاهیم ویژگیهای متعددی دارند. لازم نیست معلم تمام ویژگیهای مربوط را نام ببرید. تاکید بر ویژگیهای مهم ارزش بیشتری در یادگیری مفهوم مورد نظر خواهد داشت.

3 مرحله سوم: واسطه‌های کلامی لازم را در اختیار یادگیرندگان قرار دهید. شواهد تجربی نشان داده است یادگیری پاره ای از نامها و اصطلاحات به صورت واسطه‌های کلامی به دانش آموزان در یادگیری مفاهیم کمک می‌کند.

4 مرحله چهارم: مثالهای مثبت و منفی مفهوم را در اختیار یادگیرندگان قرار دهید؛ به عنوان مثال در یادگیری مفهوم پرنده مثالهای گنجشک ، کبوتر ، اردک به عنوان مثالهای مثبت و سگ ، گربه ، موش به عنوان مثالهای منفی ارائه شوند.

5 مرحله پنجم: مثالهای مفهوم را بطور متوالی ارائه دهید.
6 مرحله ششم: فرصتهایی را برای پاسخگویی یادگیرندگان فراهم کنید و پاسخهای آنها را تقویت کنید.

7 مرحله هفتم: یادگیری دانش آموز را ارزشیابی کنید.
پیشنهادهایی برای یادگیری بهتر مفاهیم
به عقیده لیونوردروین برای یاری دادن به دانش آموزان در کاربرد مفاهیم درست باید به موارد زیر توجه نمود:

مثالهای عملی
به جای توضیح یک واژه با واژه دیگر شایسته است در هر دوره سنی با مفاهیم مربوط به آن دوره آموزش دهیم و برای تشریح هر مفهوم مثالهای عملی و قابل ادراک شاگردان ارائه کنیم.
مثال زدن شاگردان
در آموزش هر مفهوم جدید معلم پس از تعریف و تشریح و کاربرد آن در مثالها و نمونه‌های مختلف از شاگردان می‌خواهد به آنان نیز به نوبه خود مفهوم را در مثالهایی بکار برند تا یادگیری عمیق و کامل شود.
تشریح واژه‌های دو پهلو
معلمان هنگامی که در گفتارها و نوشتارها به مفاهیم دو پهلو یا مبهم برخورد می‌کنند از دانش آموزان بخواهند معنای آنها را توضیح دهند تا رفع هر گونه ابهامی بشود.
جلوگیری از تعمیم غلط
مرزها و حدودها را در کاربرد مفاهیم به دانش آموزان نشان داد تا دچار تعمیمهای غلط نشوند.
رابطه یادگیری مفاهیم با یادگیری اصل ، قاعده ، اندیشه و استدلال
قاعده معمولا از دو یا چند مفهوم برای تجسم و کاربرد اندیشه خاص بوجود می‌آید، اما اصل برخلاف قاعده که در توصیف اندیشه خاص بکار می‌رود مجموعه‌ای از مفاهیم است که برای بیان اندیشه کلی و فراگیر دارای کاربرد است. در واقع اصول و قواعد به بیان رابطه بین دو یا چند مفهوم می‌پردازند و ابزارهای اندیشه به حساب می‌آیند.
ارتباط یادگیری مفاهیم با سایر انواع یادگیری

بطور کلی یادگیری مفاهیم برای یادگیریهای دیگر از ساده تا پیچیده ، یادگیری روزمره زندگی تا یادگیریهای دقیق عملی ضروری و اساسی ، تمامی دارای مفاهیمی هستند که بدون یادگیری و درک کامل آنها بقیه مراحل یادگیری اتفاق نخواهد افتاد. مثل مفاهیم دایره و مثلث در هندسه ، نیرو در فیزیک و ; .

یادگیری مفاهیم پایه و اساس یادگیری تمام علوم است.

نظریات یادگیری
یک نظریه یادگیری عبارت است از مجموعه‌ای از اصول و قوانین در زمینه فرایند یادگیری. نظریات یادگیری به بررسی فرآیند یادگیری می‌پردازند و تلاش می‌کنند چگونگی یادگیری و عوامل موثر بر آن را مورد بررسی قرار دهند. برای رسیدن به این هدف هر یک از صاحبنظران این مساله را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده‌اند که موجب بوجود آمدن نظریات مختلف در زمینه یادگیری شده است.
تاریخچه
بحث نظریات یادگیری از یک میراث غنی و متنوعی برخوردار است. قریب صد سال پیش مبحث یادگیری زیر سلطه نظریات فلسفی قرار داشت. از جمله فلسفه ارسطو و افلاطون. با نخستین بررسی‌های آزمایشی که توسط « ابینگهاوس » ، « پاولف » و « ثرندایک » به عمل آمد، روشهای تحقیق در علوم طبیعی در مسائل یادگیری نیز مورد استفاده قرار گرفت و بر مبنای انبوه مدارک علمی که حاصل کار آزمایشگاههای روانشناسی در نقاط مختلف جهان بود، نظریه‌های جامعتر و اصول دقیقتری در مبحث یادگیری ارائه گردید.

 

سیر تحولی و رشد
در طول تحول و رشد مباحث مربوط به یادگیری ، دو مکتب مهم شکل گرفت: نظریات رفتاری و نظریات شناختی.
نظریات رفتاری

بنیانگذار این مکتب « جان. بی واتسون » (Watson,J.B) در سال 1913 است. این مکتب بر مبنای جهان بینی تجربه گرایی معتقد است که تجربه تنها منبع اصلی دانش و یادگیری است و یادگیری از راه کسب تجربه صورت می‌گیرد. برای روان شناسان رفتاری موضوع مهم علم روانشناسی رفتار آشکار است و کسب رفتار را غالبا با فرآیندهای شرطی سازی توضیح می‌دهند. این روان شناسان به اهمیت تمرین ، تقویت و مجاورت در یادگیری تاکید دارند.

نظریات شناختی
در حدود همان زمانی که رفتارگرایان نظریه خود را در آمریکا گسترش می‌دادند، گروه کوچکی از روان شناسان آلمانی به اهمیت ادراک با بینش و تشخیص فرد و بطور کلی عوامل درونی در یادگیری تاکید می‌کردند. نظریات گشتالت (Geshtalt) ، پیاژه (Piaget,J) و لوین (Levin,K) از جمله نظریات شناختی یادگیری هستند.

در سالهای اخیر گروهی از روان شناسان با تاکید بر هر دو عامل درونی و بیرونی ، مکتب دیگری تحت عنوان مکتب رفتاری _ شناختی پایه ریزی کردند. بندورا (Bandura,A) ، ماهونی (Mahonni) و آرنکوف (Arenkov) از جمله این روانشناسان هستند. از نظریات دیگری که بعد از این مکاتب شکل گرفت، می‌توان به نظریه عصبی فیزیولوژیک یادگیری و نظریه خبرپردازی اشاره کرد.

نقش و تاثیر یادگیری در زندگی
یادگیری اساس فهم رفتار است. از آنجائی که اکثریت رفتارهای آدمیان یاد گرفته می‌شوند، بررسی اصول یادگیری به ما کمک می‌کند تا علت رفتارهایمان را بشناسیم. آگاهی از شیوه‌های یادگیری نه تنها در فهم رفتار بهنجار به ما کمک می‌کند، بلکه امکان درک بیشتر شرایطی را که منجر به رفتار ناهنجار می‌شود را نیز به ما می‌دهد و در نتیجه روشهای موثر روان درمانی بوجود می‌آید. روشهای فرزندپروری نیز می‌توانند از اصول یادگیری بهره‌مند گردند.

 

استفاده از اصول و قوانین ارائه شده توسط نظریات یادگیری در اعمال شیوه‌های تربیتی مناسب برای برخورد با کودکان نقش اساسی دارد. افزون بر این بین اصول یادگیری و روشهای آموزشی رابطه نزدیکی وجود دارد. شیوه‌های آموزشی کلاسها و مدارس عمدتا بر مبنای اصول یادگیری انجام می‌شوند.
ارتباط با سایر مباحث
مبحث یادگیری و نظریات مربوط به آن همچون سایر حوزه‌های روانشناسی از ارتباط تنگاتنگی با فلسفه برخوردار است. آنچه امروزه تحت عناوین نظریات یادگیری مطرح است، در مسیر مباحث فلسفی پرورده شده و به شکل و محتوای کنونی رسیده است. رفتارگرایی فعلی شکل امروزی

تداعی گرایی است که ابتدا ارسطو آن را ابداع کرد و بعدها به وسیله «لاک» ، «برکلی» و «هیوم» به آن شاخ و برگ داده شد. نظریات شناختی فعلی ریشه در مباحث افلاطون دارد و از طریق دکارت ، کانت و روان شناسان قوای ذهنی به ما رسیده است و نظریات عصبی فیزیولوژیک سیر پژوهشی جاری است که با تفکیک ذهن از بدن بوسیله دکارت آغاز گردید.

 

از سوی دیگر پیوند نظریات یادگیری با کشفیات علوم زیستی کاملا روشن است. بررسیهای تجربی در حوزه علوم زیستی و فیزیولوژیک ، وجود ارتباط نزدیک بین یادگیری و تغییرات بیولوژیک در یاخته‌های عصبی را اثبات می‌کنند. افزون بر این ، بررسیها و اصول نظریات یادگیری از لحاظ کاربردی با علوم تربیتی و اجتماعی ارتباط می‌یابد.

کاربردها
بر این اساس امروزه از نظریات یادگیری بطور وسیع در حوزه آموزش و پرورش به صورت طراحی و اجرای صحیح برنامه‌های آموزشی و شیوه تدریس ، روانشناسی کودک ، آسیب شناسی روانی و روان درمانی ، برنامه ریزی‌های اجتماعی و ; استفاده فراوان به عمل می‌آید.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :