سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در pdf دارای 45 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در pdf :

آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری

مقدمه
الف) موضوع: آثار1 روانی ـ اجتماعی2 خدا 3 باوری
ب) بیان مسأله:
در باب مطلوب نهایی نوع انسان، دو دیدگاه عمده مطرح است. یکی کمال جوئی و دیگری آرامش طلبی؛ و شاید این دو در سطوح بالاتر ملازم هم باشند. اما عوامل عمده در رسیدن به این هدف کدامند؟ در این باب هر مکتبی دیدگاهی دارد. دین اسلام، خداباوری را (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) عمده‏ترین عامل در رسیدن به این هدف میداند. اکنون سؤال این مقاله این است که 1ـ آیا خداباوری بر زندگی افراد اثر می‏گذارد؟ 2ـ اگر پاسخ مثبت است مکانیزم این اثر گذاری چگونه و آثار آن کدامند؟ 3ـ آیا شواهد و مصادیقی در تأیید این اثر گذاری وجود دارد؟

ج) اهمیت مسأله:
اگر از طریق تحلیل روانشناختی روشن شود که خداباوری چه مقدار و چگونه حیات بشری را تحت تأثیر خود قرار می‏دهد، و اگر با مطالعات نقلی (تاریخی و تعبدی) و آماری، مصادیق مثبت و روشنی از این تأثیر و تأثر را در جوامع گذشته و کنونی بیابیم، آنگاه رهنمودهای فراوانی برای تمام نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، ; بدست آورده و خواهیم توانست به صورت علمی و قدم به قدم در جهت خداباوری افراد جامعه پیش برویم. می‏توانیم به انسان امید و نوید بدهیم که چگونه انسانیت خود را حفظ کرده و رشد بدهد و تکامل و آرامش روانی را چگونه به دست بیاورد

د) فرضیه‏ها:
1ـ اگر خدا باوری، از طریق مکانیزم روانشناختی صحیح، در افراد و جامعه ایجاد شود، آثار بسیار مثبت و شگفت انگیزی را در پی خواهد داشت.
2ـ به مقداری که افراد یا گروه‏ها و جوامع، از این خداباوری برخوردار بوده‏اند، آثار و نتایج مثبت آن را در تمام سمت و سوی زندگی خود یافته‏اند
ه••) اهداف تحقیق
دعوت محققان روانشناسی (به ویژه در جامعه اسلامی ایران) به توجه و تحقیق بیشتر در باب خداباوری و مکانیزم و آثار روانشناختی آن.

و) پیشینه تحقیق:
مطالعاتی که در باب خدا و خداباوری صورت گرفته، بیشتر صبغه فلسفی و کلامی و جامعه شناختی داشته است. در این باب به همان مقدار که مطالعات هستی شناختی6 و معرفت شناختی7، فراوان است، مطالعات روانشناختی8 کمیاب و نادر است. بسیارند فیلسوفانی که در این باب سخن گفته‏اند. و بسیارند متکلمان ادیان و اعصار مختلف که به بحثهای مفصل در این باب پرداخته‏اند. اما اگر بخواهیم در این باب از دیدگاه روانشناسی مطالعه کنیم، منبعی که تحت این عنوان به صورت مستقل منتشر شده باشد

یا در اختیار نداریم و یا بسیار کم است. اگر چه روانشناسانی مثل فروید9 در توتم و تابو و آینده یک پندار و یونگ10 در روانشناسی و دین و خاطرات، رؤیاها، اندیشه‏ها واریک‏فرام11 در روانکاوی و دین و ویلیام جیمز12 در دین و روان و بعضی آثار دیگر، مباحث قابل توجهی در این باب داشته‏اند. اما اهمیت این موضوع بیشتر از آن جهت است که اکتفا به این مقدار پسندیده باشد. این نوشتار بر آن است که با ارائه آراء دانشمندان و اشاره و برجسته‏تر کردن بعد روانشناختی آن (به ویژه آنچه با مباحث روانشناسی اجتماعی ارتباط بیشتری دارد)، قدمی کوچک در مسیر طرح بیشتر این مباحث ضروری بر داشته باشد.

توضیح واژگان عنوان مقاله
برای ارائه تصویری روشنتر از موضوع بحث، لازم است در ابتدا به توضیح دقیق در باب واژگان اصلی بحث بپردازیم تا ناخواسته گرفتار نزاع لفظی نشویم.
آثار: مفهوم این واژه روشن است اما در باب گستره آن متذکر می‏شویم که هرگونه اثر فردی یا اجتماعی، ذهنی یا عینی را شامل است. به عبارت دیگر، به تمام ابعاد زندگی نظر داریم که آیا تأثیری از خداباوری پذیرفته است یا نه؟ و اگر تأثیری پذیرفته، کدام است؟ و طی چه فرایند روانشناختی‏ای بوده است؟
روانی ـ اجتماعی: با این قید، بحث را در ابتدا به روانشناسی فردی و سپس به روانشناسی اجتماعی محدود می‏کنیم. یعنی مباحث سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، موردنظر نیستند مگر اینکه صبغه روانی اجتماعی داشته باشند.

باور13: اندیشمندان علوم تربیتی و روانشناسی، حیطه‏های روانی وجود انسان را به سه حیطه شناختی14، عاطفی15، و رفتاری16 تقسیم می‏کنند. در اینکه واژه «باور» بر کدام یک از این حیطه‏ها، صدق می‏کند اختلاف نظر هست. گاهی آن را به حیطه شناختی صرف مربوط دانسته و می‏گویند: باور یعنی شناخت عمیق، شناخت تغییر ناپذیر، یقین داشتن به یک مطلب؛ گاهی باور را به حیطه عاطفی مربوط می‏دانند، یعنی با گرایش وعدم گرایش، با میل و انزجار، با احساس خوشایندی و بدآیندی مترادف می‏دانند: بر این اساس، باور داشتن به خدا یعنی احساس عاطفی مثبت به خدا داشتن، یعنی خدا را دوست داشتن و ; .

مراد این نوشتار از باور، معنایی است که هم شامل «ایمان»17 می‏شود و هم شامل «معرفت»18 و در مباحث روانشناسی اجتماعی با عنوان «نگرش19» شناخته می‏شود و بنابراین لازم است در باب «ایمان» و «نگرش» بحثهای مستقل و مفصلتری داشته باشیم. باور، اگر با شواهد کافی در دسترس، باشد «معرفت» است و اگر با شواهد کافی در دسترس نباشد

«ایمان» است20 اما وقتی در مقولات دینی بحث می‏کینم، بیشتر با مباحث نوع دوم سروکار داریم. مباحثی که به طور مستقیم با شواهد کافی اثبات نشده‏اند، بلکه یا شناختهای سطح بالاتر، واسطه این بارو شده21 و یا عقل در جا زده و نیازهای وجودی درون‏زاد عمل می‏کنند و انسان بدون شواهد کافی، باورمند می‏شود.22 به تعبیر دیگر در اینجا باور دینی همان ایمان است و باز به تعبیر روشنتر، باور می‏تواند دینی یا غیر دینی23 باشد، اما ایمان، تقسیم به دینی و غیر دینی نمی‏شود، بلکه همیشه دینی است. پس اگر بحث از خداباوری می‏کنیم، گرچه از حیث مفهوم با «ایمان به خدا» مترادف نیست، اما از حیث مصداق یکی هستند.

خدا24: برای این واژه معانی متعددی گفته شده و ضرورت دارد دقیقا مرادمان را بیان کنیم. خدای مورد نظر ما خدایی است که ویژگیهای خاصی را دارا است؛ شامل سحر و جادو و یا هرامر متافیزیکی و یا حتی خدای هر دین الهی و آسمانی نمی‏شود؛ بلکه فقط خدای معرفی شده قرانی مورد نظر است و نه حتی خدای فلاسفه یا عرفا یا فقیهان اسلامی. بحث در اثبات وجود خدا نیز نیست، بلکه مراد ارائه یک تعریف است، تعریفی که تفهیم و تفهم را راحت‏تر می‏کند. ولی از آنجا که 1) کیفیت تعریف،تابع کیفیت معرفت است و 2) معرفت، دو نوع عقلی و قلبی دارد

. 3) و جهت گیری اصلی این نوشتار یک جهت‏گیری روانشناختی است 4) و جهت‏گیری روانشناختی در باب خدا، بیشتر با معرفت قلبی تناسب دارد تا معرفت عقلی. 5) و اصولاً تفاوتهای متعددی بین معرفت عقلی و معرفت قلبی هست25، 6) علاوه بر همه اینها، هر کدام از دو قسم معرفت، خودش دارای مراتب متعددی است

و هر فردی ممکن است در مرتبه خاصی از معرفت باشد و هر مرتبه‏ای نیز شرایط و موانع خاص خود را دارد. با توجه به این مقدمات معلوم می‏شود که از یک طرف، ارائه چنین تعریفی، کار آسانی نیست و از طرف دیگر بدون ارائه این تعریف، ادامه بحث ممکن و نتیجه بخش نخواهد بود ولذا باید تلاش کنیم تا تعریف روانشناختی مورد نظر را به خوبی تبیین کنیم، چون آثار خداباوری ارتباط مستقیم با ویژگیهایی دارد که به خدا نسبت داده و باور داریم. حال اگر ملاحظه شود که خدای مورد بحث، خدائی است که همه مردم از طریق قلب خود، او را می‏شناسند

ولذا باید مشترک بین مردم باشد، باز تعریف خدا مشکل‏تر می‏شود و ما مجبوریم دنبال مفهومی از خدا بگردیم که حداقل شامل دو عنصر مشترک با تعاریف دیگران داشته باشد 1) امری باشد متعالی26 2) متعلق سر سپردگی تام انسان باشد27 اگر این قدر مشترک و همگانی از مفهوم خدا را به خوبی تصویر کردیم، آنگاه تصویر خدای مورد نظر قرآن نیز آسانتر خواهد شد. برای ایجاد تصور مورد نظر لازم است دو کار انجام شود. 1) هر کسی به تجربیات درونی خودش در باب آن امر متعالی رجوع کند 2) به بعضی تجربه‏های درونی دیگران از زبان خودشان توجه کنیم.28

اگر بخواهیم تعریفی روانشناختی از خدا ارائه کنیم، همین نیاز و احساس نیاز درونی، مناسبترین دریچه ورود است و بسیاری از اندیشمندان نیز روی آن تأکید فراوان کرده‏اند. «فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسأله‏ای صرفا روانشناختی تحلیل کرد. او می‏گفت دین از آرزوی وهمی‏ای برای داشتن پدری محافظ بر می‏خیزد. ; اشلایر ماخر29 همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگی‏اش به عالم را می‏فهمد;. سارتر30، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار می‏کند که من نیازمند خدا بودم

؛ او به من داده شده بود؛ بدون اینکه بدانم در جستجوی او بوده‏ام، او را دریافت کردم.»، «کلمه خدا را نمی‏توانیم به طور دقیق تعریف کنیم ولی معمولاً مقصود از آن عبارت است از آنچه که دارای مفهوم نهائی است و سرچشمه همه چیز وبالاترین ارزشها و منبع تمام ارزشهای دیگر می‏باشد. خدا همان است که شایسته‏ترین هدف و مقصود زندگی است»31، ویلیام جیمز معتقد است

، ما وقتی کلمه الوهیت را بر زبان می‏آوریم، آن حقایق اولیه و واقعی‏ای را که در انسان یک حس وقار و طمأنینه بر می‏انگیزد در نظر می‏آوریم32؛ باز در جای دیگر اظهار می‏دارد که من به خوبی می‏پذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستورالعملهای فلسفی و خدا شناسی مانند مطالب ترجمه شده‏ای است که اصل آن به زبان دیگری است; به این معنی که در دنیا، ابتدا یک احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم کلام ایجاد شده است.33

از آنچه که تاکنون گفته و نقل قول شد نتیجه می‏شود خدایی که می‏تواند همگانی و درونزاد34 باشد، و از نیازهای درونی انسان سرچشمه بگیرد، همان چیزی است که به نام «امر متعالی» نامیده شده است و هر کسی یا هر مذهبی ممکن است بر گوشه‏ای از این مفهوم بسیار وسیع انگشت گذاشته و آن را در میدان معنی شناختی مفاهیم مورد قبول خودش معنی کرده باشد؛

ما اکنون این مفهوم را در میدان معنی شناختی مفاهیم اسلامی بررسی می‏کنیم. معمولاً هر واژه کلیدی، یک معنای اصلی دارد و یک معنای نسبی35 ولی قابل توجه است که معنای نسبی دربردارنده معنای اصلی نیز هست. آن امر نهایی مورد بحث ما، معنی اصلی خدا است36 «در قرآن کلمه الله، کلمه کانونی والایی است که نه تنها بر میدان معنی شناختی خاص داخل واژگان حکومت دارد، بلکه بر سراسر واژگان مشتمل بر همه میدانهای معنی شناختی، یعنی همه دستگاههای تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است،;

در نظام و دستگاه قرآنی، حتی یک میدان معنی شناختی واحد نیست که مستقیما با تصور مرکزی الله، مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد»37 اینکه گفته می‏شود فرهنگ اسلامی و جامعه اسلامی، خدا محور است به همین معنی است. یعنی تمام تصورات و معانی، گرد همین مفهوم مرکزی و از آن متأثر می‏شود. پس روشن شد که معنی نسبی قرآن مورد نظر است و وقتی گفته شود که خداباوری چنین و چنان اثراتی دارد، مفهوم نسبی38 خدا، در قرآن مورد نظر است و چون کم و کیف آثار خداباوری تابع ویژگیهای خداباوری است، هر کسی به هر مقدار، آن ویژگیها را با حالات روانشناختی خودش بیشتر احساس کند، به همان مقدار به خدای مورد نظر قرآن بیشتر رسیده است و به همان مقدار آثار خداباوری را در زندگی فردی و اجتماعی خودش ملاحظه خواهد کرد.

معنای ایمان
ایمان حالت روانی است که در هر انسانی ممکن است ایجاد شود و دارای سه عنصر عقیده و شناخت، علقه قلبی و عاطفی، و رفتار جوارحی خواهد بود. علاوه بر اینکه تحلیل عقلی به اینجا منتهی می‏شود که انسان در ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا کرده و سپس نسبت به آن، جهت‏گیری عاطفی و انگیزش اتخاذ می‏کند و در نهایت بر اساس آن شناخت و آن بعد عاطفی و انگیزشی است که به مقتضای آن عمل می‏کند، برای اثبات و تبیین این سه عنصر ایمان، شواهد و مؤیدات قرانی فراوانی نیز در اختیار است. ما فقط از باب نمونه به بعضی از آنها اشاره‏ای خواهیم کرد.

ممکن است چنین به نظر برسد که عمل، اثر و نتیجه ایمان است و قرآن هم همیشه عمل صالح را پس از ایمان و جدای از آن ذکر کرده است. ولی به نظر ما عمل کردن به مقتضای اعتقادات، جزء ایمان است و ذکر آن پس از ایمان شاید بخاطر تفاوت متعلق یا تأکید باشد، چون به گمان بعضی می‏توان فریب کاری کرد و بدون عمل، اظهار ایمان نمود و قرآن این را رد می‏کند.

یکی از ارکان اصلی ایمان این است که فرد به مقتضای آن حالت روانی‏اش عمل کند و زندگی‏اش را بر آن اساس شکل دهد. خداوند می‏فرماید: «آیا افراد گمان می‏کنند که به زبان ابراز ایمان می‏کنند و مورد امتحان واقع نمی‏شوند؟»39 و در جای دیگر می‏فرماید: «کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و عمل صالح انجام دهند، دارای پاداش هستند»40 و اصولاً بسیاری از وظایفی که خداوند بر افراد مؤمن مقرر می‏فرماید، وظایفی رفتاری هستند مثل «استعانت جستن از نماز و صبر»،41 «استفاده و خوردن از روزیهای طیب و پاکیزه»،42 «انفاق از روزی که خداوند در اختیار ما قرار داده است»،43 «وصی ایمان44 و امثال آن نوعی عمل به حساب می‏آیند.

بعد شناختی و پیوند قلبی را نیز بطور آشکار از بعضی آیات قرآنی می‏توان استفاده کرد. وقتی عده‏ای به پیامبر گفتند ما ایمان آورده‏ایم، به حضرت وحی شد که «به اینها بگو شما ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگوئید اسلام آورده‏ایم و هنوز ایمان در قلب‏هایتان وارد نشده است».
از این آیات و امثال اینها استفاده می‏شود که اقرار به زبان و یا حتی عمل تنها، کافی نیست؛ بلکه باید در قلب راسخ شده باشد؛ پیوند قلبی لازم است؛ روایات بسیاری نیز داریم که با بیانهای مختلف، به عنصرهای عمل و پیوند قلبی تصریح می‏کنند، امام علی(ع) می‏فرمایند: «پیامبر(ص) فرمود: ای علی بنویس، عرض کردم چه بنویسم؟ فرمود بنویس ایمان چیزی است که در قلب راسخ شده و اعمال نیز آن را تصدیق می‏کنند؛ ولی اسلام چیزی است که بر زبان جاری می‏شود;»46 یا در جایی دیگر می‏فرمایند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبی و گفتار زبانی و عمل با اعضاء»47

از سویی دیگر ممکن است چنین تصور شود که هر گاه قرار باشد درباره موضوعی، شناخت و عاطفه کافی داشته باشیم، تا بر اساس آن عمل کنیم؟ دیگر تمایزی بین موضوعات دینی و غیر دینی باقی نمی‏ماند، تمایزی بین ایمان و معرفت تصور نمی‏شود. ولی، با قدری توجه بیشتر، متوجه می‏شویم که تمایز هست. و آن عبارت است از اینکه اگر قضایا و مفاهیم را به سه دسته خردپذیر و خردگریز و خردستیز تقسیم کنیم، معرفت فقط در حیطه خردپذیر معنی پیدا می‏کند؛ اما ایمان به حیطه خردگریز هم تأثیر می‏گذارد و بسیاری از موضوعات خردگریز را مادامی که خرد ستیز نباشند

می‏پذیرد و بر اساس قواعد و اصول کلی خرد پذیر، آنها را بیان می‏کند. پس اگر برای ایمان، عنصر شناخت و عقل قائل هستیم به این معنی است که اولاً خردستیز نیستند و ثانیا خردگریزها را به امور خردپذیر ارجاع و تحویل می‏کند. «ایمان نوعی باور است که از حد شواهدی که در دسترس ما هست فراتر است. یعنی شواهد در دسترس آن را اقتضا نمی‏کنند، با فقدان شواهد مواجهیم، به عبارت دیگر باوری که با شواهد کافی در دسترس باشد معرفت است و باوری که با شواهد کافی در دسترس نباشد، ایمان است;»،48 اگر چه بر اساس تعریفی دیگر، نباید ایمان و متعلقات آنرا، بطور مطلق، فاقد استدلال عقلانی بدانیم، کلن بر اساس همان تعریف نیز حس و مشاهده بیرونی، نسبت به متعلقات ایمان امکان ندارد.

آنچه مورد نظر ماست، مطالعه ایمان از دیدگاه روانشناختی است و لذا بر این نکته تأکید می‏کنیم که آیا روان انسان، توان و اجازه کنار آمدن با مطالب خرد گریز را دارد یا نه؟ آیا اراده انسان اجازه دارد چیزی را بدون تأیید عقل، مطابق با واقع بداند؟ «این نکته خیلی مهم است که عقل و اراده ما چه نسبتی با همدیگر دارند; جیمز می‏گوید: اتفاقا از لحاظ روانشناختی، اراده ما خیلی از عقل ما قوی‏تر است; او می‏گوید ما هم می‏توانیم و هم اجازه داریم که چیزی را مطابق با واقع بدانیم، آنهم نه بخاطر اینکه واقعا مطابق با واقع است، بلکه بخاطر اینکه دلبستگیهایمان این طور می‏گوید. او می‏گوید، ما آن قدر دلبستگی وجودی داریم که اگر بخواهیم همیشه دغدغه مطابق با واقع را داشته باشیم، سرمان بی کلاه می‏ماند. ; انسانها ملتزم نشده‏اند که شواهد کافی برای احراز مطابقت با واقع یک چیز، آن را انکار کنند.49

بسیاری از متعلقات ایمان در قرآن چنان است که اگر از وحی و ایمان کمک نگیریم، ممکن است راهی به آنها نداشته باشیم، بعضی از موضوعات ایمان عبارتند از: خداوند، ملائکه، کتب آسمانی، پیامبران، غیب و روز قیامت؛ در این موضوعات، باید از معرفت تنها نا امید و سوار بر مرکب ایمان شد و پیش رفت و البته خواستن و کسب چنین ایمانی، همانند همه رفتارهای دیگر انسانی، رفتاری است اختیاری و شرایط و موانع در آن مؤثر است. خداوند می‏فرماید: «اگر خدا می‏خواست همه افراد ایمان می‏آوردند»50 و گاهی سرزنش می‏کند

که چرا ایمان نیاوردید51 و گاهی امر به ایمان آوردن52 می‏کند، این آیات به خوبی نشان می‏دهد که ایمان، حالتی است اکتسابی و اختیاری و تدریجی؛ فرد می‏تواند مؤمن باشد یا نباشد و یا درجاتی از ایمان را داشته باشد. در واقع، انسانها همه در یک طیف وسیعی قرار دارند که یک سر آن کفر محض است و سر دیگر آن، ایمان محض؛ و بین این دو نیز مراتب و درجات فراوان هست53 ایمان با بعضی از امور نیز قابل ازدیاد است54 و هرکسی به هر نسبت که از ایمان بر خوردار باشد، از آثار آنهم سود خواهد جست. آنها که به خدا ایمان آورده‏اند ترسی بر آنها نیست و غمگین نمی‏شوند

55، دارای اجر هستند56، داخل بهشت می‏شوند57، مورد غفران خداوند هستند58، پیروزند59، با صالحین خواهند بود60، خداوند ولی آنها است61، گناهانشان بخشیده خواهد شد62، خداوند سلطه کافران را بر آنها قرار نداده است63، «در تنهایی از تقوی و در تنگدستی از صدقه دادن غافل نیستند؛ به هنگام مصیبت صبور و به هنگام خشم، دارای حلم هستند، از راستگویی دست نمی‏کشند، حتی زمانی که خوف ضرر بر ایشان باشد»،64 «شادیشان در چهره نمایان و خشمشان در قلب پنهان است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :