مقاله تجربهگرایی معتدل و ناکامی آن در تبیین توجیه پیشین در pdf
نوشته شده به وسیله ی علی در تاریخ 95/4/31:: 1:52 صبح
مقاله تجربهگرایی معتدل و ناکامی آن در تبیین توجیه پیشین در pdf دارای 27 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تجربهگرایی معتدل و ناکامی آن در تبیین توجیه پیشین در pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تجربهگرایی معتدل و ناکامی آن در تبیین توجیه پیشین در pdf
چکیده
مقدمه
برداشتهای تحویلی از تحلیلیّت
2ـ3 برداشتهایی ابهامزا از تحلیلیّت
تمسّک به قرارداد زبانی
مشکل نهایی تجربهگرایی معتدل
پىنوشتها
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تجربهگرایی معتدل و ناکامی آن در تبیین توجیه پیشین در pdf
Ayer,A. J. 1946. Language, Truth and Logic (New Yourk: Dover)
Bonjour, Laurence. 1985, The Structure of Empirical Knowledge (Cambridge, Mass: HarvardUniversity Press)
Bonjour, Laurence. 1986. A Reconsideration of the Problem of Induction Philosophical Topics,14: 93-
Bonjour, Laurence. 1987. Nozick, Externalism, and Skepticism, in S. Luper Foy (ed.), ThePossibility of Knowledge: Nozick and His critics (Totowa, N.J.: Rowman & Littlefield), pp. 297-
Bonjour, Laurence. 1989. Replies and Clarifications, in J.W. Bender (ed.) The Current State of the Cohernece Theory: Essays on the Epistemic Theories of Keith Lehrer And Laurence Bonjour (Dordrecht, Holland: Kiuwer), pp. 276-
Bonjour, Laurence. 1991. Is Thought a Symbolic Process Synthese, 89: 331-
Butchvarov, Panayot, 1970. The Concept of Knowledge (Evanston, Ill.: Northwestern UniversityPress)
Chisholm, Roderick. 1977. Theory of Knowledge, 2nd ed. (Englewood Cliffs, N. J.: Prentice-Hall)
Ewing, A. C. 1939- 1940. The Linguistic Theory of A Priori Propositions, Proceedings of TheAristotelian Society, 40: 221-
Lewis, C.I. 1946. An Analysis of Knowledge and Valuation (Lasalle, Ill.: Open Court)
Pap Arthur. 1958. Semantics and Necessary Truth (New Haven: Yale University Press)
Sleigh, R.C. (ed.) 1972. Necessary Truth (Englewood Cliffs, N.J.: Prentice – Hall)
چکیده
لورنس بونجور، از معرفتشناسان معاصر و مدافع نوعی عقلگرایی اعتدالی است که در نوشتار ذیل، به نقد تجربهگرایی معتدل میپردازد. (تجربهگرایان معتدل)، بر خلاف کواین و پیروانش, که به تعبیر بونجور از نوعی تجربهگرایی افراطی دفاع میکنند، وجود (معرفت پیشین) را میپذیرند، ولی آن را محدود به قضایای تحلیلی میدانند. بونجور در نوشتار ذیل ضمن آنکه نشان میدهد مفهوم (تحلیلیت) تعریف مشخصی ندارد و برداشتهای متعددی از تحلیلیت وجود دارند، استدلال میکند که هیچ یک از این برداشتها نمیتوانند مسئله معرفت پیشین را حل و فصل کنند
کلید واژهها: تجربهگرایان معتدل، معرفت پیشین، تحلیلیت
مقدمه
موضع تجربهگرایی معتدل در باب معرفت پیشین این است که گرچه چنین معرفتی واقعا وجود دارد و در مواقعی به شیوه خاص به خود اهمیت مییابد، اما هویتی صرفا تحلیلی دارد؛ یعنی به طور کلی، صرفا از مفاهیم، معانی، تعاریف یا قراردادهای زبانی بشر به دست میآید. بنابراین، درباره جهان بصیرتی واقعی به دست نمیدهد و توجیه آن بدون تمسّک به تصور مشکلسازی مانند تصور عقلگرا از بصیرت عقلی نسبت به وصف واقعیت فی نفسه، قابل تبیین است. در واقع همانطور که در ادامه خواهیم دید، استدلال اصلی در دفاع از تجربهگرایی معتدل، حتی در مواجهه با موارد نقض لاینحل عقلگرایانه، عبارت است از همین – به اصطلاح – توان ارائه تبیینی غیرمشکلساز از توجیه پیشین
در خلال بخش عمدهای از قرن حاضر، این نوع دیدگاه عام برای بیشتر فیلسوفان سنّتی انگلیسی – امریکایی عملا به منزله عرف بلامنازعی بوده و به نظر میرسد که شاید تجربهگرایی معتدل علیرغم شهرت کنونی دیدگاههای تجربهگرایانه افراطی، هنوز پرطرفدارترین دیدگاه در مورد ماهیت و شأن توجیه پیشین باشد. با اینهمه، آنچه در مورد تصویری که گذشت، شدیدا غلطانداز است، این توهّم است که موضع نسبتا مشخصی، که بتوان آن را (تجربهگرایی معتدل) نامید، وجود دارد
به عکس – همانگونه که در ادامه به تفصیل مشاهده خواهیم کرد – تجربهگرایی معتدل تنوّع گستردهای از دیدگاههای مختلف و کاملا ناسازگار را در برمیگیرد که در تعاریف بسیار متفاوت از واژه کلیدی (تحلیلی) منعکس شدهاند؛ دیدگاههایی که به نظر میرسد اتفاق نظر چندانی ندارند، مگر در دو باور: اول آنکه امکان تبیین توجیه پیشین به نحوی که از عقلگرایی اجتناب شود وجود دارد؛ و دوم آنکه چنین تبیینی به نحوی با مفاهیم، معانی، تعاریف یا قراردادهای زبانی ارتباط پیدا میکند. حتی جالبتر اینکه، چنین تنوّعی کمتر به صراحت پذیرفته شده و هنوز به نحو گستردهای تصور میشود تعاریف غیر »تحلیلی« صرفا شیوههای به ظاهر متفاوتی برای نیل به یک تصور محوری مشترک هستند. از پیامدهای چنین وضعیتی این است که طرفداران تجربهگرایی معتدل گاهی در خلال استدلالهای خویش، آزادانه از یک تعریف به تعریف دیگر میلغزند، بدون اینکه آشکارا متوجه این عمل خود باشند. (در واقع، به سختی میتوان از این احتمال چشمپوشی کرد که بسیاری از کسانی که تجربهگرایی معتدل را به نحوی قطعی درست میدانند، اصلا نوع مشخصی از آن را مدّ نظر ندارند.)
پیامد روشن چنین وضعیتی آن است که نوع نسبتا پذیرفته شدهای از تجربهگرایی معتدل یافت نمیشود که منتقد بتواند با اطمینان توجه خود را بر آن متمرکز کند. هرگونه ارزیابی تجربهگرایی معتدل، که بخواهد دستکم به طور تقریبی نهایی و تعیینکننده باشد, باید به طیف گستردهای از مواضع متفاوتی بپردازد که در بهترین شرایط، روابط آنها با یکدیگر مبهم است. چنین بحثی، به ناچار تا حدی نامنظم خواهد بود، اما اصلا راه دیگری برای این که به اندازه کافی به بحث اصلی پرداخته شود وجود ندارد
تجربهگرایی معتدل را میتوان تلاشی برای دفاع از دو نظریه اصلی دانست. این دو نظریه، که در چارچوب مفهوم (تحلیلیّت) صورتبندی شدهاند، عبارتند از: (1)توجیه پیشین واقعی، منحصر به قضایا (گزارهها)ی تحلیلی است و (2)توجیه پیشین قضایا (گزارهها)ی تحلیلی را میتوان از لحاظ معرفتشناختی به نحوی فهمید که مستلزم نوعی قوّه شهودی – به اصطلاح رمزآلود که عقلگرایان از آن دفاع میکنند – نیست و بنابراین، چنین توجیهی از منظری تجربهگرایانه مشکل معرفتشناختی ایجاد نمیکند. یافتن برداشت واحد نسبتا روشنی از تحلیلیّت، که هر دو نظریه مزبور نسبت به آن قابل اثبات باشند، مشکل بارز تجربهگرایی معتدل است و در چنین تلاشی، برداشتهای بسیار متفاوتی از تحلیلیّت طرح شدهاند
در دوران معاصر، بیشتر مباحثی که در این باب میان طرفداران تجربهگرایی معتدل و منتقدان عقلگرای بسیار اندک ولی سمج آنها طرح شده، حول و حوش نظریه اول بوده است. عقلگرایان مواردی از آنچه را ادعا میشود معرفت پیشین ترکیبی است، طرح میکردهاند و تجربهگرایان تلاش مینمودهاند که نشان دهند قضایای مورد بحث یا تحلیلیاند یا در غیر این صورت، نمونههایی واقعی از توجیه پیشین نیستند. این بحث بر طیف نسبتا محدودی از مثالها متمرکز بوده، که موارد ذیل منتخبی از آنها هستند
1 هیچ چیز نمیتواند در یک زمان، هم کاملا سبز و هم کاملا قرمز باشد
2 هر مکعبی دارای دوازده گوش است
3 اگر Aبلند قدتر از Bو Bبلند قدتر از Cباشد، آنگاه Aبلند قدتر از C است
4 هیچ مربعی مدور نیست
5 5=3+2
6 همه اشیای رنگی دارای امتدادند
با اینهمه، بحث در مورد چنین مثالهایی عموما نتیجه قطعی به همراه نداشته است. این شگفتآور نیست؛ چون – همانگونه که در ادامه مشخص خواهد شد – تقریبا روشن است که بیشتر مثالهای جالب توجه، در واقع، طبق برخی برداشتهایی که از تحلیلیّت میشوند، تحلیلیاند. بر طبق برخیدیگر، ترکیبیاند، به نحوی که هیچ نتیجه قطعی امکانپذیر نیست، مگر آنکه میان برداشتهای متفاوت از تحلیلیّت تمایزی دقیقتر از آنچه معمول است، گذاشته شود
برداشتهای تحویلی از تحلیلیّت
برداشت فرگه از تحلیلیّت یکی از پرطرفدارترین و از برخی جهات، روشنترین برداشتها از تحلیلیّت است: یک گزاره تحلیلی است، اگر و تنها اگر آن گزاره یا: (1)مصداق جایگزینی از گزارهای منطقا صادق باشد، یا: (2)با جایگزین کردن مترادفها به جای یکدیگر (یا تعاریف به جای واژههای قابل تعریف)، بتوان آن را به چنین مصداق جایگزینی تبدیل کرد. یا در چارچوبی غیر زبانی، یک قضیه تحلیلی است، اگر و تنها اگر یا: (1)فی نفسه مصداقی از یک حقیقت منطقی باشد، یا: (2)با جایگزین کردن مفاهیمِ آن با مفاهیمی معادل، با چنین مصداقی معادل شود. (مراد از معادل بودن مفاهیم نسبتی است که با ترادف میان واژهها متناظر است؛ یعنی رابطهای که مفاهیم مجرد و ازدواج نکرده با یکدیگر دارند.) یک قضیه یا گزاره ترکیبی است، اگر و تنها اگر تحلیلی نباشد
به آسانی میتوان فهمید که چگونه برداشت فرگهای از تحلیلیّت نوعی بصیرت معرفتشناختی واقعی – هرچند در عین حال محدود – به دست میدهد. اگر من به نوعی به نحو پیشین در این باور موجّه باشم که قضیهای که مدلول این جمله است که (به ازای هر قضیه Pاین چنین نیست که هم Pو هم نقیض P حقیقتی منطقی است و بتوانم به نحو پیشین تصدیق کنم که جمله (اینچنین نیست که میز هم قهوهای باشد و هم قهوهای نباشد) مصداقی از این حقیقت منطقی است، آنگاه من بر پایه قضیه اول، به نحو پیشین در باور به صدق قضیه دوم نیز موجّه خواهم بود. اما به همین میزان روشن است که این برداشت از تحلیلیّت نمیتواند تبیین معرفتشناختی روشنگری از اینکه چگونه خود حقایق منطقی از نظر معرفتی موجّه یا معلومند ارائه کند. ما میتوانیم به روشنی بگوییم که خود قضایای صادق منطقی تحلیلیاند، ولی بر اساس برداشت مورد بحث از تحلیلیّت، چنین سخنی نتیجهای بیش از این ادعای کاملا سطحی ندارد که حقایق منطقی حقایق منطقیاند. روشن است که این مطلب اصلا هیچ بصیرت معرفت – شناختی به دست نمیدهد
برداشت فرگهای از تحلیلیّت الگویی انتخابی از آن چیزی است که من آن را برداشت تحویلی از تحلیلیّت مینامم: این برداشت توجیه معرفتی پیشین برخی از قضایا را با تمسّک به توجیه پیشین قضایای دیگری تبیین میکند، اما بنابراین، طبیعتا نمیتواند در مورد توجیه پیشین قضایای اخیر، یعنی قضایای تحویلگر (در اینجا قضایای منطقی) مطلبی بیان کند که از نظر معرفتشناختی راهگشا باشد. بنابراین، چنین برداشتیاز تحلیلیّت اساسا نمیتواند همه موارد توجیه پیشین را به نحوی که روش تجربهگرایی معتدل به دنبال آن است، تبیین کند و به روشنی، تنها تبیین معرفتشناختی ناقصی از نمونههایی که چنین برداشتی در مورد آنها کاربرد دارد، به دست میدهد
برداشت اولیه کانت از تحلیلیّت نیز برداشتی تحویلی و در واقع، صرفا شکلی محدود از برداشت فرگهای است. اینکه – مثلا – گفته شود: قضیه (همه شوهرها مذکرند) بر اساس برداشت کانتی تحلیلی است، این نیز نوعی بصیرت معرفتشناختی سطحی ایجاد میکند؛ یعنی اگر به نحوی در باور به این قضیه که مفهوم (شوهر) معادل مفهوم (مذکر بالغ متأهّل) است، بر پایه مبنایی پیشین موجّه باشیم و همچنین در این باور که یک قضیه اگر به شکلی باشد که بتوان آن را به این نحو کلی که (هر F,FGH است) ترسیم کرد، به ازای هر مفهوم F, G و H منطقا صادق است، آن گاه لازم میآید که در باور به قضیه اولیه مورد بحث به نحو پیشین موجّه باشیم. حتی اگر از نگرانیهای مربوط به چگونگی معرفت به معادلهای مفهومی یا تعریفی صرفنظر کنیم، روشن است که چنین موضعی نمیتواند توجیه پیشین حقیقتی منطقی را، که بدین نحو مورد استناد واقع شده است، تبیین کند. (ضمن آنکه تبیین کانتی اصلا در مورد قضایای قابل توجیه پیشین، که از نوع غیر حملی باشند، کاربرد ندارد.)
کلمات کلیدی :