مقاله اثرات تربیتی عجب بر روح و روان در pdf
نوشته شده به وسیله ی علی در تاریخ 95/3/11:: 3:38 صبح
مقاله اثرات تربیتی عجب بر روح و روان در pdf دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اثرات تربیتی عجب بر روح و روان در pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله اثرات تربیتی عجب بر روح و روان در pdf
عجب به ورع و تقوی و صبر و شکر و سخاوت و شجاعت و دیگر فضائل نفسانی:
عجب به جمال و زیبایی:
عجب به مال:
عجب به قوت و قدرت تن:
عجب به عقل و تیزهوشی و زیرکی:
عجب به رأی خطائی که سبب جهل در نظر جلوه میکند:
منابع و مآخذ:
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله اثرات تربیتی عجب بر روح و روان در pdf
1- علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات، ج1)، تألیف: عالم ربانی علامه مولی مهدی نراقی ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی
2- معراجالسعاده: تألیف عالم ربانی ملا احمد نراقی (اعلی اله مقامه) انتشارات جاویدان
3- قرآن کریم و تفاسیر آن
4- نهجالبلاغه مولا امیرالمومنین (علیهالسلام)
5- غررالحکم و دررالحکم، عبدالواحد آمدی (ره)، ترجمه: حمدعلی انصاری (ره)، انتشاراتی امام عصر (عج)، چاپ سوم، 1385
6- نهجالفصاحه: سخنان حضرت رسول اکرم، تصحیح و تنظیم: محمدامین شریعتی، انتشارات پرهیزگار قم، چاپ سوم، بهار85
7- مصباح شریفه و مفاتح الحقیقه، عبدالرزاق گیلانی، ترجمه: جلالالدین محدث، انتشارات کتابفروشی صدوق، تهران، چاپ دوم، 1360
8- مکارمالاخلاق تألیف: شیخ طبرسی، ترجمه سید ابراهیم میرباقری، انتشارات فراهانی
9- بحارالانوار، چاپ امینالضرب، ج15، جزء 3، باب استکثار الطاعه و العجب
10- مستدرک الوسائل، ج1، باب تحریم الاعجاب بالنفس و بالعمل و الادلال
11- محجه البیضا: ج6، کتاب ذم کبر و عجب
12- ثوابالاعمال و عقاب الاعمال: شیخ صدوق و ابن بابویه، ترجمه علی اکبر غفاری، کتابفروشی صدوق
13- گناهان کبیره
عجب به ورع و تقوی و صبر و شکر و سخاوت و شجاعت و دیگر فضائل نفسانی
علاج آن گونه عجب این است که بداند که این فضائل وقتی سودمند و نجات بخش است که عجب با آنها نباشد و اگر عجب داخل آنها شود همه را باطل میکند. پس عاقل چرا مرتکب رذیلهای شود که همه فضائل و صفات نیک او را ضایع و تباه کند، و چرا فروتنی و تواضع را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلتی بر فضائلش افزاید و به سبب آن همه آمورش ختم به خیر شود و عاقبتش محمود گردد و کوشش و سعیاش مورد قبول و سپاس قرار گیرد
و نیز باید بداند که هر یک از آن فضائل را که در خود میبیند در بسیاری از همنوعان او بیشتر از آن وجود دارد و چون دانست که مردم در این فضیلت با او شریکند عجب او زائل خواهد شد. گویند یکی از شجاعان مشهور وقتی در برابر دشمن قرار گرفت رنگش زرد شد و اندامش به لرزه درآمد و دلش مضطرب گشت به او گفتند: این چه حالت است و حال آن که تو از همه مردم شجاعتر و نیرومندتری؟ گفن: من خصم را نیازمودهام، شاید او از من دلیرتر باشد به علاوه، پیروزی و غلبه و سرانجام نیک با فروتنی و شکسته حالی است نه با غرور و عجب به قوت و شجاعت که خداوند با شکسته دلان است
از معالجات سودمند برای عجب به هر یک از این صفات و کمالات آن است که سبب آن را با ضدش مقابله کنند، زیرا هر بیماری را می توان به وسیله مقابله سبب آن با ضدش علاج کرد و چون علت عجب جهل محض است، پس علاج آن کسب معرفتی است که ضد آن باشد بنابراین میگوئیم
کمالی که آدمی به آن عجب می کند یا عجب او از این جهت است که وی واجد آن کمال و محلّ و مجرای ان فضیلت است یا از این روست که این کمال از او و به سبب نیرو و قدرت او پدید امده است. اگر سبب اولی باشد که به راستی جهل محض است، زیرا محلّ ان کمال یعنی آدمی مسخر قدرت دیگی است و او مجرائی است که از ناحیع غیر او به کار افتاده است و او در واقع دخالتی در ایجاد و تحصیل آن ندارد. پس چگونه میتواند به چیزی که از خود نیست عجب کند و اگر سبب دومی باشد، به جاست که در قدرت و اراداه اعضا و دیگر اسبابی که به آنها کمال و عمل او تام و تمام میشود بیندیشد که اینها از کجا در او پدید امده: اگر چنین دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا که بدون هیچ استحقاق قبلی به وی داده شده،پس سزاوار است که اعجاب او به جود و فضل و کرم خدای تعالی باشد که بدون استحقاق آن نعمتها به وی ارزانی داشت و توفیق چنین فضیلتی به او کرامت فرمود
اما اگر گمان کند که خدای تعالی توفیق آن عمل را به این سبب به او داده که متصّف به بعضی صفات باطنی نیکو و ستوده مثل حب خدا و مانند آن است، پس باید به او گوشزد کرد که: حبّ الهی و عمل دو نعمت از جانب خداست که بی استحقاق تو به تو افاضه شده است. پس اعجاب تو باید به جود خدا باشد که وجود و صفات و اعمال و اسباب اعمال تو همه از اوست. پس عجب عالم به علم خود و عجب عابد به عبادتش و عجب شجاع به شجاعتش و جمیل به جمالش و مالدار به مالش بیمعنی است، زیرا همه اینها از فضل خداست و آدمی جز محلی برای فیضان جود و فضل الهی نیست و خود این محلّ نیز از جود و فضل اوست که ؟؟؟؟ اعضای تو را آفرید و در تو قوت و قدرت و سلامت قرار داد، و برای تو عقل و علم و اراده خلق کرد که اگر بخواهی یکی از اینها را از میان ببری نمی توانی. آنگاه حرکات در اعضا تو آفرید و در آن ابداع و اختراع تو را مشارکتی نبود. و آنها را به ترتیب خلق کرد. مثلاً حرکت را پس از خلق قوه در عضو و اراده در قلب، و علم را پس از خلق دل که جایگاه آن است آفرید و این تدریج در آفرینش یکی بعد از دیگری، این خیال را در تو برانگیخت که تو در ایجاد عمل خود مستقلی و البته در این پندار خطا کردهای که تحریک انگیزهها و رفع موانع و آماده ساختن اسباب همه از خداست و هیچ یک از انها از تو نیست
و از شگفتیها این است که به خود عجب کنی ولی به آن که همه امور از اوست اعجاب نداشته باشی و از جود و کرم او در شگفت نباشی که ترا از فضل خود بر فاسقان برگزیده، زیرا اسباب تحولات و لذات را در اختیار آنها قرار داده و تو را از آنها دور و برکنار ساخته، و در مقابل، انگیزههای خیر را از آنها بازداشته و برای تو آماده کرده، تا خیرات بدون آن که وسیله آن از خود تو باشد برای تو آسان شود. روایت است که ایوب (علیهالسلام) گفت: خدایا تو مرا به این بلا مبتلا ساختی و هیچچیز برای من روی نداد مگر این که رضای تو را برای رضای خود و خواست تو را بر خواست خود مقدم داشتم»
پس از میان ابری بر بالای سر او هزار آواز برآمد که: ای ایوب!این حالت از کی بر تو حاصل شد؟
ایوب از این خطاب به خود آمد و از نیسان خویش بازگشت و شش خاکستر برداشت و بر سر نهاد و گفت: «از تو ای پروردگار من! و به همین جهت خدای تعالی فرمود: «و لو لا فضلالله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا»(نور، 21) «اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیشد»
پیامبر اکرم، صلیالله علیه و اله فرمودند: «هیچ یک از شما نیست که عطش باعث نجات او شود. گفتند: شما نیز ای رسول خدا! فرمود: «من هم چنین نیستم مگر این که رحمت خدا مرا فروگیرد»
اگر گفته شود، آنچه درباره صفات و افعال و محل آنها ذکر کردی که همه مستند به خدای تعالی است به جبر و نفی تکلیف و بطلن ثواب و عقاب منجر میشود، میگوئیم این مطلب فرع بر شالهای است که به علم دیگری تعلق دارد و بیان ان در این جا مناسب نیست و جواب اجمالاً این است که ما به کلی سلب قدرت و اختیار از بنده درباره متعلق تکلیف- یعنی افعال خود او- نمیکنیم، بلکه استقلال او را در آن کارها انکار می کنیم. بلی، در غیر افعال او از اسباب و صفات لازم و توفیق و تحریک انگیزه ها و رفع موانع وی را اصلاً قدرتی نیست و این بیان فساد و اشکالی در پی ندارد.
عجب به حسب و نسب:
کلمات کلیدی :